گفت استاد مبر درس از ياد
ياد باد آنچه به من گفت استاد
ياد باد آن كه مرا ياد آموخت
آدمي نان خورد از دولت يـــاد
هيچ يادم نرود اين معنــــي
كه مرا مادر من نـــــادان زاد
پدرم نيز چو استــــــادم ديد
گشت از تربيــــــــــت من آزاد
پس مرا منت از استـــاد بود
كه به تعليـــــــم من استاد استاد
هر چه مي دانست آموخت مرا
غــــير يك اصل كه ناگفته نهاد
قدر استـــــــــاد نكو دانستن
حيف استـــاد به من ياد نداد
گر بمردست ،روانــــش پر نور
ور بود زنده ، خدايش يار باد !
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
قیصر امین پور
یاد دارم در غروبی سرد سرد / می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد: کهنه قالی می خرم / دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم / گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان باباحلقه بست / عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است ونان در سفره نیست / ا ی خدا شکرت، ولی این زندگیست ؟
بوی نان تازه هوشش برده بود / اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید / گفت : آقا سفره خا لی می خرید ؟
وقتی یکی را دوست دارید، آرزوھایتان آرزوھای اوست.
وقتی یکی را دوست دارید، به زندگی ھم عشق می ورزید.
وقتی یکی را دوست دارید، واژه تنھایی برایتان بی معناست.
وقتی یکی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید.
وقتی یکی را دوست دارید، ناخودآگاه برایش احترام خاصی قائل ھستید.
وقتی یکی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است.
وقتی یکی را دوست دارید، ھر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.
وقتی یکی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.
وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که ھستید، احساس امنیت می کنید.
وقتی یکی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اھمیت می دھید.
وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید از خواسته ھای خود برای شادی او بگذرید.
وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به ھر کاری بزنید.
وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید به ھر جایی بروید که فقط او در کنارتان باشد.
وقتی یکی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید.
وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامش تان می شود.
وقتی یکی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید.
وقتی یکی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید.
وقتی یکی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید.
وقتی یکی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بھترین خواھد بود اگر چه در واقع چنین نباشد.
وقتی یکی را دوست دارید، تحمل سختی ھا برایتان آسان و دلخوشی ھای زندگی تان فراوان می شوند.
وقتی یکی را دوست دارید، به ھمه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوھای تان را آسان می شمارید.
وقتی یکی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید.
وقتی یکی را دوست دارید، شادی هایش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی هایش برایتان سنگین ترین غم دنیاست
کلیدهای آموزشی ، اگر قفل مشکلات آموزشی را باز نکنند، در آن ها هم نمی شکنند. این کلیدها در واقع نکته های باریک تر از مویی هستند که رعایت آن ها به بهبود مدیریت کلاس درس می انجامد
· سعی کنید چشم خود را به داشته های دانش آموزان بدوزید ، نه به نداشته های آنان.
· همه به محرک نیاز دارند ، تشویق نوعی محرک است .
· اگر دانش آموز درسی را خوب بفهمد ، از آن درس و کلاس راضی است .
· انتقاد سازنده را همیشه با بیان یکی از ویژگی های مثبت دانش آموز آغاز کنید.
· رفتار را سرزنش کنید ، نه شخصیت را . شما را دوست دارم ، اما کار شما را دوست ندارم .
· برای تسلط بر دانش آموزان ، ابتدا باید بر خودمان مسلط باشیم .
· همه ی شاگردان را حد متوسط بدانیم و انتظار معجزه از آن ها نداشته باشیم .
· در وجود دانش آموز ضعیف یا بد ، خوبی ها را بجویید و آن ها را تقویت کنید.
· هرگز دانش آموز را به کاری که نمی توانید ، تهدید نکنید؛ چرا که او طرف برنده خواهد شد.
· فرمول تنبیه را پاک کنید و فرمول تشویق را جایگزین کنید.
· بهداشت کلامی خود را رعایت کنید.
· دانش آموزان آن گونه که ما می خواهیم نمی شوند ، بلکه آن گونه که هستیم می شوند.
· برای رسیدن به هدف های خود در کلاس ، مثبت فکر کنید.
· برای اثر گذاری بر دانش آموزان ، ابتدا باید بر خواسته های آن ها توجه کنید .
· یاد ندهیم ، از هم یاد بگیریم . حاکم شدن یک سلیقه ، نه شدنی است نه مطلوب .
· چشم دانش آموز به رفتار ما و گوش او بر گفتار ماست . پس باید مواظب باشیم چه می کنیم و چه می گوییم .
· با روش تدریس دیروز نمی شود دانش آموزان امروز و فردا را آموزش داد.
· نظم کلاس نتیجه ی تدریس خوب است و تدریس خوب نتیجه ی طرح درس خوب .
· بهترین پادزهر معلم برای بد رفتاری دانش آموز این است که مایل باشد به دانش آموز کمک کند.
· برای آنکه به ذهن دانش آموز راه یابند ، ابتدا باید به دل او راه پیدا کنید.
· برای آنکه به ذهن دانش آموز راه یابید ، ابتدا باید به دل او راه پیدا کنید.
· تکالیف باید تابع توان دانش آموز باشد و مایه ی سرگرمی ، نه مایه ی عذاب .
قلب کشور بزرگ مستقلی است در طرف چپ قارّه سینه انسان !
قلب، محدود است از طرف شمال به دریای محبّت و از طرف جنوب به کشور غم، از طرف مشرق به دریاچه دوستی و از طرف مغرب به صحرای عاطفه !
پایتخت قلب، "عشق آباد" است که شهری است بزرگ، پرجمعیت و آباد !
ایالات عمده آن چهار است: محبّت، نفرت، احساس و امیال !
شهرهای بزرگ و مهمّ قلب عبارتند از : مودّت، خصومت،...
بقیه متن را در ادامه مطلب بخوانید.
صادق باشیم اگر
ما مجسمه هایی هستیم
که از احساس فقط قلبش را
و از مهربانی
تنها لبخندش را
به عاریت گرفته ایم
هم قلبمان از سنگ
و هم لبخندمان
.
روزی که روح می دمیدند در تن آدمی
من و تو
عجولانه
پا در جاده گذاشتیم
.
ما روحمان را
به رفتن فروختیم
.
آنچه خودآموختم
باسخاوتمندی به تومی آموزم.
به تو می آموزم
الف ایمان را تا که روحت با آن نور صیقل یابد.
به تو می آموزم که چطور عشق را در دل خود ضرب کنی وسپس
برهمگان تقسیمش
وچطور نامساویها را به تساوی بکشی
به تو می آموزم لحظه های گذران هستی چه بهایی دارند.
هرزمان گلبرگی از عمر منو تو به زمین می افتد
پس بیا بوی خوش خوبی رابه همه هدیه کنیم
نوگلم ... فرزندم ... ای سراپا همه شوق
ای سراپا همه شور ... توبخواه ... توبپرس
تاکه تعریف کنم بی نهایت ها را...
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود ،روی ساحل نوشت :
" دریا دزد کفش های من !"
مردی که از دریا ماهی گرفته بود ، روی ماسه ها نوشت : " دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی ! "
موج آ مد وجملات را با خود شست .......
تنها این پیام باقی ماند : " حرف های دیگران را در وسعت خویش حل کن تا دریا بمانی! "
برسر گور بزرگی نوشته شده است:
کودک که بودم میخواستم دنیا را تغییر بدهم،بزرگ تر که شدم فهمیدم دنیا بزرگ است من باید کشورم را تغییر دهم،بعدها کشورم را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم.
در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه ی مرگ هستم می فهمم که اگر از روز اول خودم را تغییر داده بودم،شاید می توانستم دنیا را تغییر دهم.
کسی که میخواهد دنیا را تغییر دهد نخست باید خود را تغییر دهد.
سقراط
منبع: دو قدم تا لبخند
افلاطون:
دلسوزی بر سه شخص واجب است :
۱-عاقلی که حکم جاهلی بر او روان باشد .
2- انسان قوی که گرفتار ضعیفی گردد.
۳- انسان کریمی که محتاج لئیمی باشد.
من معلم هستم
من معلم هستم
آنچه آموخته ام ،
با سخاوتمندی
به تو می آموزم .
به تو می آموزم :
( الف ) ایمان را
تا که روحت با آن ،
نور و صیقل یابد .
به تو می آموزم ،
که چطور ،
فعل مجهول « ستمها شده است »
فاعلش معلوم است .
بشناسش که ستمکش نشوی ،
با ستم هیچ مساز ،
با ستمگر بستیز .
به تو می آموزم
که اگر ما همه یک تن بشویم ،
یک تن تنها نیست
که ستمدیده شود .
به تو می آموزم
هر کجایی سخن از زور و زر است ،
حرف ربط آنجا نیست .
به تو می آموزم
که گذشت
آن زمانها که کلام
کنج زندان دهان من و تو می پوسید .
حرف را باید زد
به زبان همه کس .
به تو می آموزم
که چطور
بر رخ اطلس انسانیت ،
رنگها بی مفهوم
مرز ها بی معنی ا ست ،
وتو در تاریخ
جای پایی داری .
به تو می آموزم
که چطور
عشق را در دل خود ضرب کنی
و سپس بر همگان تقسیمش ،
وچطور
نا مساویها را به تساوی بکشی .
به تو می آموزم
لحظه های گذران هستی
چه بهایی دارند ،
هر زمان گلبرگی
از گل عمر من و تو به زمین می افتد .
پس بیا بوی خوش خوبی را
به همه هدیه کنیم .
نو گلم ،فرزندم
ای سرا پا همه شوق
تو بخواه ...........
تو بپرس
تا که تعریف کنم ،بینهایت ها را
این شعر زیبا را تقدیم میدارم به تمامی معلمین دلسوز ،آنهایی که چون شمع می سوزند و از خود نامی نیک به یادگار می گذارند .
خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی ؟ من در پاسخ گفتم: اگر وقت دارید خدا گفت : وقـت من بی نهایت اسـت پرسیدم: چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد ؟ خدا پاسخ داد: کـودکیـشـان این که آن ها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و دوباره پس از مدت ها آرزو می کنند باز کودک شوند این که آن ها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورند و پولشان را از دست می دهندتا سلامتی از دست رفته را باز جویند این که با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش می کنند.... یک پاورپوینت بسیارزیبا تقدیم به همه دوستان
اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی برسوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید ریزعلی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درد و رنج و کار بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشق ها را خط بزن
آب نیسان,خواص و تهیه آب نیسان
سلام دوستان
خواص آب نیسان
1- دور شدن وسوسه شیطان
2-عافیت بخشیدن دردهای بدن
3-از بین رفتن دردهای استخوان
مدیر مدرسه ای به دانش آموزان گفت:
چه کسی می تواند از این طرف حیاط مدرسه به سمت آن هدفی که گذاشته ام حرکت نماید ولی طوری برود که مستقیم به سمت هدف حرکت کند و راهش کج نشود بچه ها یکی پس از دیگری امتحان می کردند ولی وقتی پشت سرشان را نگاه می کردند جای پاهایشان روی برف هابه جا مانده بودو نشان می داد همه از مسیر منحرف شده اند.
تا این که فردای آن روز پسری آمد وبه آقای مدیر گفت: من می توانم این حرکت را انجام بدهم .
آقای مدیر به اواجازه داد حرکت کند. او با سرعت حرکت کرد وبه هدف رسید بدون آن که منحرف شود . همه ی بچه ها تعجب کردند علت را از او جویا شدند .
و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ...
اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ...
برخی نادوست و برخی دوستدار ...
که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد .
و چون زندگی بدین گونه است ،
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی...
نه کم و نه زیاد ... درست به اندازه ،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد...
تا که زیاده به خود غره نشوی .
و نیز آرزو مندم مفید فایده باشی ، نه خیلی غیر ضروری ...
تا در لحظات سخت ،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد .
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی ،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ...
چون این کار ساده ای است ،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند ...
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوارم اگر جوان هستی ،
خیلی به تعجیل ، رسیده نشوی...
و اگر رسیده ای ، به جوان نمائی اصرار نورزی ،
و اگر پیری ،تسلیم نا امیدی نشوی...
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.
امیدوارم سگی را نوازش کنی ، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک
سهره گوش کنی ، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد...
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت...
به رایگان...
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی ...
هر چند خرد بوده باشد ...
و با روییدنش همراه شوی ،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی ، زیرا در عمل به آن نیازمندی...
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
" این مال من است " ،
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !
و در پایان ، اگر مرد باشی ،آرزومندم زن خوبی داشته باشی ...
و اگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی ،
که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد ،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ...
ویکتور هوگو
"گویندکه؛ معلمی کودکی را دید که در گوشه ای از مکتب خانه دست دعا برداشته که ؛ خدایا! جان معلم ما را بستان تا آسوده شویم. معلم که شاهد ماجرا بود لبخندی زد و گفت: پسرجان! من اگر بمیرم معلمی دیگر برای تدریس می آورند پس دعا کن که پدرت بمیرد تا برای همیشه از بلای درس خواندن رها شوی!"
این حکایت طنزآلود نشان از آن دارد که کراهیت محصلان از مشقّت مشق که آزادی آنها را محدود می کند امروزی نیست و تازگی ندارد. منتهی، امر ناخوشایندی که امروزه در حال وقوع است و هر ساله بر وخامت آن افزوده می شود علم گریزی است نه مدرسه گریزی! به همین سبب شاهدیم که دو عنصر «تمرکز» و « انگیزه» سال به سال در کلاس درس کم رنگ تر می شوند و هشدار معلمان و برگزاری آزمون پیاپی جز اتلاف وقت نتیجه ای نمی دهد. تاسف بارتر اینکه بسیاری از دانش آموزان از دو مرحله فرایند آموزش یعنی«یادگیری برای خواندن » و « خواندن برای یادگیری» هنوز در مرحله اول که مربوط به سال اول ابتدایی است، دست و پا می زنند و با اینکه رسماً و اسماً در مقطع متوسطه هستند اما از خواندن و نوشتن یک شعر یا متنی ساده عاجز و ناتوانند. در گذشته این دانش آموزان به سوی رشته انسانی سوق داده می شدند که به گمان متولیان امر رشته ای ساده !تصور می شد. اما امروزه به برکت بخشنامه های دانش آموز محور! به رشته های کار و دانش و ریاضی و ... نیز هدایت می شوند تا سایر رشته ها نیز از فیض وجود آنان بی نصیب نمانده باشند!
چه باید کرد؟
می دانیم که «خانواده» ، «اوضاع جامعه» و« مدرسه» سه ضلع مثلث آموزش اند . دو ضلع اولی تقریباً از اختیار متولیان تعلیم و تربیت خارج اند و تنها می توان به صورت محدود و ناچیز خانواده را با برنامه های مدرسه هماهنگ کرد. اما ضلع سوم یعنی ؛ «مدرسه» را می توان با کمی هزینه و برنامه ریزی تقویت کرد تا اندکی بر جذابیت انتقال «علم» افزود. یکی از این راه ها، راه اندازی و گسترش هرچه سریع تر مدارس هوشمند است.زیرا ذهن دانش آموز امروزی به سبب ارتباط دائم با تلویزیون ، موبایل ، کامپیوتر و... تصویری و مانیتوری شده و ضروری است که اطلاعات کتب درسی از طریق دلخواه او یعنی دانش و امکانات روز بر وی عرضه شود تا با آنها پیوند ذهنی ایجاد کند. باید دانست که تکیه و اصرار بر تخته و گچ و کتاب برای آموزش مانند این است که به جای ماشین از درشکه برای حمل و نقل مردم امروزی استفاده کنیم.
البته از دانش افزایی معلمان نیز نباید غافل ماند و باید از طرق مختلف مثل اعطای لب تاپ و تبلت از طریق اقساط و اجبار آنها در فراگیری ظرایف و طرایف آن ها برای استفاده در کلاس می توان بخشی از مسیر عقب افتاده را جبران کرد. در این صورت است که می توان به آینده ای روشن امیدوار بود و مقداری از بی انگیزگی ای را که از طریق اوضاع جامعه به او تزریق شده ، کم اثر کرد و گرنه اعطای نمرات مجازی نه تنها کمکی به بهبود اوضاع نمی کند بلکه ما را دچار توهم پیشرفت نیز می کند.
نامههای محمد به سران کشورها به مجموعه نامههایی گفته میشود که او پس از صلح حدیبیه، برای پادشاهان و سران ممالک همعصر با نبوت ارسال گشتهاند. براساس آیه اول سوره فرقان محمد موظف بود که دینش را همه جهان معرفی کند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا
او نامههایی به هرقل، نجاشی، خسرو پرویز، مقوقس قبطی و منذر بن ساوی التميمى ارسال نمود.
نامه محمد به هرقل پادشاه روم
«"بسم الله الرحمن الرحيم من محمد بن عبد الله إلى هرقل عظيم الروم: سلام على من اتبع الهدى، أما بعد فإنى أدعوك بدعوة الإسلام أسلم تسلم يؤتك الله أجرك مرتين، فإن توليت فعليك إثم جميع الآريسيِّين". {قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ} آل عمران:64.»
به نام خداوند بخشنده مهربان
ازمحمد بنده و فرستاده خدا به هرقل، بزرگ رومیان. كسى كه پیرو راستى گردد گزند نمىبیند. اسلام بیاور تا سالم بمانى و اسلام بیاور تا خدا دوبار تو را پاداش دهد و اگر از پذیرش آن سر باز زدى، گناه اریوسیان ( فرقه ای از مسیحیت که بوسیله اسقف اریوس در سال 310 میلادی پایه گذاری شد و معتقد به مخلوق بودن حضرت عیسی و نفی الوهیت او بودند[۴])بر گردن تو خواهد بود. قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ.}}[۵]
نامه محمد به خسروپرویز
«" بسم الله الرحمن الرحيم " من محمد رسول الله إلى كسرى عظيم فارس، سلام على من اتبع الهدى، وآمن بالله ورسوله، وشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له، وأن محمدا عبده ورسوله، وأدعوك بدعاية الله، فإني أنا رسول الله إلى الناس كافة، لينذر من كان حيا ويحق القول على الكافرين فأسلم تسلم، فإن أبيت فإن إثم المجوس عليك." »
بنام خداوند بخشنده مهربان.
از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا میخوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام رویگردان شوی، گناه مردم مجوس بر گردن تو است.[۶]
نامه محمد به مقومس بزرگ مصر
«بسم الله الرحمن الرحيم. من محمد رسول الإسلام إلى المقوقس عظيم القبط: سلام على من اتبع الهدى، أما بعد فإني أدعوك بدعوة الإسلام، أسلم تسلم يؤتك الله أجرك مرتين ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران : 64].»[
به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمّد فرزند عبدالله به مقوقس، بزرگ قبطیان. درود بر پیروان هدایت. من تو را به آیین اسلام دعوت می کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی، اسلام بیاور تا خداوند دو پاداش به تو دهد؛ و اگر نپذیری و اسلام نیاوری گناه قبطیان نیز به عهده تو است. ای اهل کتاب، بیایید به یک اصل مشترک میان خودمان عمل کنیم و آن این است که غیر خدا را نپرستیم و کسی را شریک او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را به خدایی نپذیرد. اگر آنان از آیین حق روی گرداندند بگویید گواه باشید که ما پیرو آیین اسلامیم. قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ.
نامه محمد به نجاشی حاکم حبشه بسم الله الرحمن الرحيم من محمد رسول الإسلام إلى النجاشى ملك الحبشة: سلام عليك إنى أحمد الله إليك، الله الذي لا إله إلا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن، وأشهد أن عيسى بن مريم روح الله وكلمته ألقاها إلى مريم البتول الطيبة الحصينة، فحملت بعيسى فخلقه الله من روحه كما خلق آدم بيده، وإنى أدعوك وجنودك إلى الله عز وجل، وقد بلغت ونصحت فاقبلوا نصحى، والسلام على من اتبع الهدى.
به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمد، فرستاده خدا، به نجاشی، پادشاه حبشه. سلام بر تو. من خدایی را که جز او خدایی نیست ستایش می کنم؛ خدایی که فرمانرواست و از هر عیبی منزه است، و خدایی که «سلام» است، بندگان فرمانبردارش از خشم او در اماناند و بر بندگانش ناظر و گواه است. گواهی میدهم که عیسی بن مریم روحی است از جانب خدا و کلمهای است که خداوند او را در وجود مریم قرار داد. مریمی که زاهد و پاک و پاکدامن است. خداوند با همان نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، عیسی را نیز بدون پدر، از رحم مادرش به وجود آورد. من تو را به سوی خدای یگانه و بیشریک دعوت میکنم و از تو میخواهم که پیوسته مطیع و فرمانبردار او باشی و از آیین من پیروی کنی و به خدایی که مرا مبعوث کرده است ایمان و یقین داشته باشی. همانا من فرستاده خدایم و تو و مردمانت را به سوی خداوند عزیز و با عظمت دعوت میکنم. من با این نامه رسالتم را ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم. خیر خواهی ام را بپذیرید. درود بر پیروان هدایت.
نامه محمد به منذر بن ساوی التميمى حاکم بحرین
بسم الله الرحمن الرحيم، من محمد رسول الله إلى المنذر بن ساوي، سلام عليك، فإني أحمد إليك الله الذي لا إله إلا هو، وأشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمداً عبده ورسوله. أما بعد: فإني أذكرك الله عز وجل، فإنه من ينصح فإنما ينصح لنفسه، ومن يطع رسلي ويتبع أمرهم فقد أطاعني، ومن ينصح لهم فقد نصح لي، وإنّ رسلي قد أثنوا عليك خيراً، وإني قد شفعتُكَ في قومكَ، فاتركْ للمسلمين ما أسلموا عليه، وعفوتُ عن أهل الذنوب فاقبل منهم، وإنك مهما تصلح، فلن نعزلكَ عن عملك، ومن أقام على يهودية أو مجوسية فعليه الجزية[۹]
به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمّد فرستاده خدا به منذر بن ساوی. درود بر تو. ستایش میکنم به سوی تو خدایی را که جز او معبودی نیست. شهادت میدهم معبودی جز خدای یکتا نیست و نیز گواهی میدهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست، اما بعد، من خدای عزّ و جلّ را به یاد تو میآورم، همانا آن که خیرخواهی میکند، برای خویش خیرخواهی میکند و هر کس فرستادگان مرا فرمان برد و پیرو آنان شود مرا فرمان برده است و هر که خیر آنان را خواهد برای من خیرخواهی کرده است. فرستادگان من ثنای خیر بر تو میفرستند و من تو را در قومت شفاعت کردم، پس برای مسلمانان، آن چه را که بر آن تسلیم شدند واگذار و گناهکاران را بخشیدم پس از ایشان بپذیر. و تو هر قدر که اصلاح کنی هرگز تو را از مقامت بر کنار نخواهیم داشت و هر که بر آیین یهود یا مجوس باقی ماند، باید جزیه پرداخت کنند.
دیباچه
متن پیام امام(ره) به گورباچف
ارسال نامه ی تاریخی امام خمینی قدس سره به گورباچف
رهبر شوروی سابق
دیباچه
نامه ی تاریخی امام خمینی(ره) در شرایطی خطاب به رهبری شوروی (سابق) نگاشته شد كه تحلیل گران سیاسی نظاره گر تجدید نظرطلبی و آغاز تحولات دنیای كمونیسم بوده، ولی قادر به اظهار نظر و یا اتخاذ موضعی روشن نسبت به رخدادهای در حال انجام در بلوك شرق نبودند. امام قدس سره، با بینشی برخاسته از مكتب وحی و فراتر از وقایع سیاسی، به ترسیم این رویداد مهم پرداخت. استفاده ی دقیق و به هنگام از این فرصت تاریخی در جهت ابلاغ ندای فطرت و پیام توحید، بیان غنای اسلام و آمادگی حوزه های علمیه تشیع جهت پاسخگویی به نیازهای فكری و اعتقادی نسل معاصر، برقراری رابطه ی معنوی و ابراز همدردی و حمایت از مسلمانان شوروی و دیگر كشورهای بلوك شرق، ایستادگی نظام جمهوری اسلامی بر اصل خدشه ناپذیر، نه شرقی و نه غربی و مبارزه با استكبار در اشكال و چهره های مختلف آن، پیش بینی شكست قطعی ماركسیسم در میدان عمل و فروپاشی نظام اِلحادی كمونیسم، هشدار جدی نسبت به فرو غلتیدن در دامن نظام سرمایه دار غرب، تحقق و عده های الهی و بازگشت نهایی جامعه ی انسانی به فطرت خداجوی خویش، از جمله ویژگی ها و نكات برجسته ی این پیام است و شایسته است كه متفكران و اندیشمندان مسلمان به تشریح و تبیین معارف ناب آن پرداخته و نیاز روزافزون مسلمانان و دیگر ملیت ها و مذاهب كشورهای بلوك شرق را پاسخ گویند.
متن پیام امام خمینی قدس سره به گورباچف(1)
بسم الله الرحمن الرحیمجناب آقای گورباچف صدر هیأت رییسه ی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی.
از آن جا كه پس از روی كار آمدن شما، چنین احساس می شود كه جناب عالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصاً در رابطه با مسایل شوروی در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته اید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاكم بر جهان گردد، لازم دیدم نكاتی را یادآور شوم، هر چند ممكن است حیطه ی تفكر و تصمیمات جدید شما، تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در كنار آن حل پاره ای از مشكلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مكتبی كه سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل ستایش است و اگر به فراتر از این مقدار فكر می كنید، اولین مسأله ای كه مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد، این است كه در سیاست اسلاف خود دایر بر خدازدایی و دین زدایی از جامعه، كه تحقیقاً بزرگ ترین و بالاترین ضربه را بر پیكر مردم كشور شوروی وارد كرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید كه برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست.
البته ممكن است از شیوه های ناصحیح و عملكرد غلط قدرتمندان پیشین كمونیسم در زمینه ی اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های كور اقتصادی سوسیالیسم و كمونیسم را با پناه بردن به كانون سرمایه داری غرب حل كنید، نه تنها دردی از جامعه ی خویش را دوا نكرده اید كه دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران كنند، چرا كه امروز، اگر ماركسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسایل – البته به شكل دیگر – و نیز در مسایل دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقای گورباچف!
باید به حقیقت رو آورد، مشكل اصلی كشور شما مسأله ی مالكیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشكلی كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشیده و یا خواهد كشید. مشكل اصلی شما مبارزه ی طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است كه از این پس، كمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو كرد، چرا كه مكتبی است مادی و با مادیات نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت كه اساسی ترین درد جامعه ی بشری در غرب و شرق است، به در آورد.
حضرت آقای گورباچف!
ممكن است شما اثباتاً در بعضی جهات به ماركسیسم پشت نكرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها، اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنید، ولی خود می دانید كه ثبوتاً این گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به كمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیكر آن نواختید.
امروز دیگر چیزی به نام كمونیسم در جهان نداریم. ولی از شما جداً می خواهم كه در شكستن دیوارهای خیالات ماركسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا كنید كه آخرین لایه های پوسیده ی هفتاد سال كژی جهان كمونیسم را از چهره ی تاریخ و كشور خود بزدایید. امروز دیگر دولت های همسو با شما كه دلشان برای وطن و مردمشان می تپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و روزمینی كشورشان را برای اثبات موفقیت كمونیسم – كه صدای شكستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است – مصرف كنند.
آقای گورباچف!
وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوری های شما پس از هفتاد سال بانگ الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت – صلی الله علیه و آله و سلم – به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت.
لذا، لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار دیگر به دو جهان بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون می دانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را كه ماده ندارد، موجود نمی دانند. قهراً جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یكسره افسانه می دانند. در حالی كه معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از «حس و عقل» می باشد و چیزی كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم می باشد، گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی كه ماده ندارد، می تواند موجود باشد و همان طور كه موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقل متكی است.
قرآن مجید اساس تفكر مادی را نقد می كند و به آنان كه بر این پندارند كه خدا نیست، وگرنه دیده می شد،«لن نؤمن لك حتی نری الله جهره» می فرماید: «لا تدركه الابصار و هو یدرك الابصار و هو اللطیف الخبیر». از قرآن عزیز و كریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم كه از نظر شما اول بحث است. اصولاً میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسایل فلاسفه، به خصوص فلاسفه ی اسلامی بیندازم. فقط به یكی دو مثال ساده و فطری و وجدانی كه سیاسیون هم می توانند از آن بهره ای ببرند، بسنده می كنم: این از بدیهیات است كه ماده و جسم هر چه باشد، از خود بی خبر است. یك مجسمه ی سنگی یا مجسمه ی مادی انسان، هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است، در صورتی كه به عیان می بینیم كه انسان و حیوان از همه ی اطراف خود آگاه است، می داند كجاست، در محیطش چه می گذرد، در جهان چه غوغایی است. پس در حیوان و انسان چیز دیگری است كه فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن ماده نمی میرد و باقی است. انسان در فطرت خود هر كمالی را به طور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید كه انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی كه ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگر هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد، آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان می خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه ی وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.
اگر جناب عالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق كنید، می توانید دستور دهید كه صاحبان این گونه علوم، علاوه بر كتب فلاسفه ی غرب، در این زمینه به نوشته های فارابی و بوعلی سینا – رحمة الله علیهما – در حكمت مشا مراجعه كنند تا روشن شود كه قانون علیت و معلولیت كه هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس و ادراك معانی كلی و نیز قوانین كلی كه هر گونه استدلال بر آن تكیه دارد، معقول است نه محسوس. و نیز به كتاب های سهروردی – رحمة الله علیه – در حكمت اشراق مراجعه نموده و برای جناب عالی شرح كنند كه جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف كه منزه از حس می باشد، نیازمند است و ادراك شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیده ی حسی است. از اساتید بزرگ بخواهید تا به حكمت متعالیه ی صدرالمتألهین – رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع النبیین و الصالحین – مراجعه نمایند تا معلوم گردد كه حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمی كنم و از كتب عرفا و به خصوص محی الدین بن عربی نام نمی برم كه اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را كه در این گونه مسایل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توكل به خدا از عمق لطیف باریك تر ز موی منازل معرف آگاه گردند كه بدون این سفر، آگاهی از آن امكان ندارد.
جناب آقای گورباچف!
اكنون بعد از ذكر این مسایل و مقدمات از شما می خواهم درباره ی اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص كنید و این، نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، كه به جهت ارزش های والا و جهان شمول اسلام است كه می تواند وسیله ی راحتی و نجات همه ملت ها باشد و گره مشكلات اساسی بشریت را بازگو نماید. نگرش جدی به اسلام ممكن است شما را برای همیشه از مسأله ی افغانستان و مسایلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریك می دانیم.
با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری های شوروی، نشان دادید كه دیگر این گونه فكر نمی كنید كه مذهب مخدر جامعه است. راستی مذهبی كه ایران را در مقابل ابرقدرت ها چون كوه استوار كرده است، مخدر جامعه است؟! آیا مذهبی كه طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است؟! آری، مذهبی كه وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی كشورهای اسلامی و غیر اسلامی در اختیار ابرقدرت ها و قدرت ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد كشد كه دین از سیاست جدا است، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست، بلكه مذهبی است كه مردم ما آن را مذهب امریكایی می نامند.
در خاتمه صریحاً اعلام می كنم كه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان بزرگ ترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت كشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می شمارد.
والسلام علی من اتبع الهدیروح الله الموسوی الخمینی
مار يا افعي ، در اساطير و افسانه هاي مردمان مغرب زمين چهره اي منفي دارد؛ اما در سال مار متولد شده اند ؛ اگر مرد باشند، جذاب ، احساساتي و شوخ طبع و اگر زن باشند، زيبا هستند و اين زيبايي عامل كاميابي آنهاست.
ژاپني ها براي ابراز شگفتي و ستايش خود از زنان ، معمولا مي گويند: «عزيز من، تو يك مار واقعي هستي،»؛ حال آن كه در كشورهاي غربي نمي توان براي تعريف و تمجيد از كسي از چنين عبارتي استفاده كرد.
مار در لباس پوشيدن بسيار خوش سليقه است و خود نمايي مي كند. مردان متولد اين سال بسيار خوش لباس و خانم مارها هم بي اندازه خود آرا هستند.
مار هرگز عمر عزيزش را به بطالت نمي گذراند و از بد گويي و ياوه گويي گريزان است . او بسيار مي انديشد و روشن فكر، فرزانه و خردمند است ؛ هر چند نياز چنداني به استفاده از عقل و خرد خود ندارد ؛ زيرا روان و نا خود آگاه بسيار روشني دارد كه در صورت پرورش به روشن بيني و شهود مي انجامد. به اين ترتيب، او به فطرت و غريزه خود، بيش از استدلالات، نظرات و تجربيات ديگران اهميت مي دهد و به نظر مي رسد براي شناخت جهان از حس ششم خود استفاده مي كند.
وي با همت و پشتكار كارها را تا پايان دنبال مي كند، از ترديد و بي ثباتي بيزار است و سريع و قاطع تصميم مي گيرد . برايي رسيدن به هدفش، از هيچ كوششي فرو گذار نمي كند و به نظر مي رسد كه هيچ چيز نمي تواند او را از هدفش بازدارد.
مار در امور مالي و اقتصادي كمي حسابگر است ولي حس انسان دوستي اش ، سر انجام او را به همياري با ديگران وا مي دارد؛ هر چند كمك هاي او بيشتر معنوي است تا مادي! به هر حال، براي مار جان دادن راحت تر از پول دادن است! شگفت آن كه او هميشه دم از بخشندگي مي زند؛ تا آن جا كه ديگر اعتبار خود را از دست مي دهد و حنايش رنگ مي بازد.
نقطه ضعف شخصيت مار ، انحصار طلبي در كمك به دوستان است . اگر بخواهد به كسي مهرباني كند، حضور هيچ كس ديگر را بر نمي تابد؛ به طوري كه شخص نيازمند از تمناي خود پشيمان مي شود؛ زيرا طبيعت مار چنان اقتضا مي كند كه حلقه وار به دور فرد دل خواسته اش بپيچد و باعث خفگي او شود !پيش از آن كه پيشنهاد ياري مار را بپذيريد، خوب بينديشيد؛ در غير اين صورت پشيمان خواهيد شد.
مار در معاش بسيار خوش اقبال است و هرگز در مورد پول نگراني نخواهد داشت. به قول معروف پول از سر و كولش مي ريزد. او خود نيز به اين دولتمندي اشراف دارد و خيالش از اين بابت تخت است. اما اگر پولدار شود، ناخن خشكي مي كند و هرگز به كسي پول نمي دهد.
مارها وقتي پير مي شوند، خساست آنها به اوج مي رسد.
مار هميشه دنبال مشاغل بي درد سر و آسان مي گردد و مي توان گفت تا اندازه اي تنبل است.
مار نسبت به شريك مسايل عشقي خود ـــ حتي اگر عاشقش نباشد ـــ بسيار حسود است و آنچنان به دورش حلقه مي زند تا سر انجام او را از ميدان به در كند.
مردان متولد سال مار، چشم چران هستند؛ ولي چنين صفتي را از همسرشان تحمل نمي كنند. آنان خانواده اي پر جمعيت و شلوغ به راه مي اندازند تا اطمينان حاصل كنند همسرانشان آن قدر گرفتارند كه فرصتي براي چشم چراني و هوسبازي نداشته باشند!
ازدواج مار با گاو خوش فرجام و رضايت بخش است . گاو عاشق خانواده است ؛ اما مي خواهد سرپرست خانواده نيز باشد و مار با كمال ميل اين مقام را به اوتفويض مي كند.
جنگ بين خروس و مار، چه در ازدواج و چه در مشاركت با دوستي هر كدام نتيجه خاص خود را دارد و مي تواند باعث پوشيده شدن نقاط ضعف يا جدال و كشمكش دائمي آنها شود.
بايد به حال خوك بيچاره اي كه در چنگ مار گرفتار مي شود گريه كرد !خوك اجازه مي دهد كه مار او را به دام بيندازد و عنان اختيارش را از كف بربايد. مار نيز از اين خود باختگي خوك بدش نمي آيد؛ در حالي كه به پوچ بودن چنين را بطه اي اذعان دارد. دشمن جان مار ، ببر است و دمار از روزگارش در مي آورد!
دوران كودكي و جواني مار معمولا آرام و بي درد سر مي گذرد اما ممكن است سر پيري به فكر معركه گيري بيفتد ؛ زيرا در اين دوران ، احساسات ، طبيعت پرحرارت ونيز ماجراجويي هايش از خواب بيدار شده و آرامش دوران سالخوردگي اش را بر هم مي زند.
در اين ميان ، عامل تعيين كننده آن است كه مار در زمستان به دنيا آمده باشد يا در تابستان ؛ در گرما يا در سرما و در روز يا شب؛ زيرا طبيعت او با طوفان، سرما و باران هاي بهاري سازگاري ندارد. ماري كه در نيم روزي تابستاني و در منطقه اي گرمسير متولد شده باشد، از ماري كه در نيمه شب سرد زمستان به دنيا آمده باشد ، شادتر است. آب وهواي زاد روز متولدان سال مار ، تاثير بسزايي در سر نوشت آنان دارد. ماري كه در يك روز طوفاني به دنيا آمده باشد ، زندگي پرماجرايي خواهد داشت.
یادم باشد زندگی را دوست دارم.♥
یادم باشد قلب کسی را نشکنم. ♥
یادم باشد زمان، بهترین استاد است.♥
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست♥.
یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم.♥
یادم باشد زندگی، ارزش غصّه خوردن ندارد.♥
یادم باشد پل های پشت سرم را ویران نکنم.♥
♥
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم.♥
یادم باشد از بچّه ها می توان خیلی چیزها آموخت.♥
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام.♥
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود.♥
یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها، دل من، دل نیست.♥
یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود.♥
یادم باشد از چشمه،درس خروش بگیرم و از آسمان، درسِ پـاک زیستن.♥
یادم باشد که آدم ها همه ارزشمندند و همه میتوانند مهربان و دلسوزباشند.♥
یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم.♥
یادم باشد گره ی تنهایی و دلتنگی هر کس، فقط به دست دل خودش باز می شود.♥
یادم باشد قبل از هر کار،با انگشت به پیشانی ام بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم.♥
یادم باشد هرگاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بیزبانی که بسوی قربانگاه♥
می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن، پی ببرم.
مرد را به عقلش نه به ثروتش
|
|
«موفقیت شما در شغل معلمی آنقدر که به روابط مثبت ، مهربانانه و اعتماد آمیز با دانش آموزان وابسته است به هیچ مهارت ، ایده ،ابزار یا دستور العملی بستگی ندارد» ( پروفسور اریک جانسون)
c داشتن رفتار مناسب را مهمترین وظیفه خود بدانید و آن را در راس امور قرار دهید .
c برای دانش آموزان فعالیتهای روز مره روشن تعیین کنید و از این عمل برای مدیریت بهتر کلاس درس استفاده کنید.
c وقتی دانش آموزان وارد کلاس می شوند با آنها احوالپرسی کنید.
c به دانش آموزان به طور فعال مسئو لیت هایشان را آموزش دهید.
c حتی وقتی رفتار دانش آموزی مناسب نیست رفتارتان طوری باشد که حقوق اساسی خودتان و او را حفظ کنید.
c به دانش آموز مرتباً باز خورد رفتار مناسبش را بدهید. برای این کار رفتار او را با استفاده از واژه های مثبت توصیف کنید.
c به دانش آموزان یاد بدهید که به دستورها و توصیه هایتان توجه کنند.
c آگاهانه از حرکات و اشاره هایی استفاده کنید که اقتدار و اعتماد به نفس شما را نشان می دهد.
c از روشهای مسالمت آمیز استفاده کنید.
c انتخاب های رفتاری روشنی در اختیار آنها قرار دهید تا برای تسلط روی رفتارشان تشویق شوند.
c از تمر کز بیش از حد روی رفتارهای نامناسبی که از دانش آموزان سر می زند خود داری کنید.
c از عزت نفس دانش آموزان حمایت و محافظت کنید.
c رفتار نامناسب را از رفتار کننده جدا کنید .
c به دانش آموزان فرصت بدهید تا بر رفتارشان مسلط شوند و بتوانند به توصیه های شما پاسخ مناسب بدهند.
c با قاطعیت موضوعات مهم را پیگیری کنید ولی نه با بی رحمی .
c مدام روابط کاری تان را با دانش آموزان هر چه بیشتر مستحکم کنید.
c موقع عصبانیت قضاوت نکنید . قبل از آرام کردن دیگران خودتان را آرام کنید.
c برای تک تک آنها اهمیت قائل باشید و به تک تک آنها توجه کنید.
c به نظر هایشان با دقت گوش بدهید.
c حتی موقعی که دارید رفتار نامناسبشان را تصحیح می کنید به شأن و شخصیت آنها احترام بگذارید.
c و دست آخر اینکه: «همانقدر که فکر می کنید سزاوارید دانش آموزان به شما احترام بگذارند به آنها احترام بگذارید»...
بچه ها :اگر با اطمینان زندگی کنند اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند.
اگر با دوستی و محبت زندگی کنند زندگی در دنیای امن را می آموزند.
وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند می آموزند بی اعتماد
به خود باشند .
وقتی با خشونت زندگی می کنند می آموزند که جنگجو باشند.
وقتی با ترس زندگی می کنند می آموزند که بُزدل باشند.
وقتی با ترحم زندگی می کنند می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند.
وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند.
اما ...
اگر با شکیبایی زندگی کنند بردباری را می آموزند.
اگر با تشویق زندگی کنند اعتماد و اطمینان را می آموزند.
اگر باپاداش زندگی کنند با استعداد بودن و پذیرندگی را می آموزند.
اگر با تصدیق شدن زندگی کنند عشق را می آموزند.
اگر با توافق زتدگی کنند دوست داشتن خود را می آموزند.
اگر با تایید زندگی کنند با هدف زندگی کردن را می آموزند.
اگر با صداقت زندگی کنند حقیقت را می آموزند.
اگر با انصاف زندگی کنند دفاع از حقوق را می آموزند.
اگر با اطمینان زندگی کنند اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند.
اگر با دوستی و محبت زندگی کنند زندگی در دنیای امن را می آموزند.
چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
مکن تیز و نازک ، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود
شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود
رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم
چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست
زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــایع از بهــراو
به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو
دراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس
توکزدرس ودانش، گریزان بـُدی
چرا رشــته ات را پزشـکی زدی
من ازگـــــــــور بابام، پول آورم
که هــرترم، شهـریه ات را دهـم
من از پهلــــــوانانِ پیــشم پـــسر
ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر
چو امروزیان،وضع من توپ نیست
بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست
به قبـض موبایلت نگـه کرده ای
پــدر جــــد من را در آورده ای
مسافر برم،بنـده با رخش خویش
تو پول مرا می دهی پای دیـــش
مقصّر در این راه ، تهیمیــنه بود
که دور از من اینگونه لوست نمود
چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر
ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
مزن بر دل و جان من ضــد حال
اگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم
چهار قانون خوشبختی:
1) قلبتان را از نفرت پاک کنید.
2 ) ذهنتان را از نگرانی ها دور کنید.
۳) ساده زندگی کنید.
4) توقعتان را کمتر کنید.
جسد این سرباز و دولتمرد انگلیسی که در سال ۱۶۵۸ درگذشت، پس از مومیایی شدن و برگزاری مراسم تدفین دولتی، در کلیسای وستمینستر دفن شد. پس از بازگشت سلطنت به انگلستان، جسد او و دو نفر دیگر، از قبر خارج و سر آنها از بدنشان جدا شد. گفته میشود جسد او به چاله ای در نزدیکی محل اعدام، جایی حوالی منطقه "ماربل آرچ" امروزی در لندن، انداخته شده است. سر او بر سر میله ای گذاشته شد و بر فراز کاخ وستمینستر به نمایش گذاشته شد. در طول قرن هجدهم، کلکسیونرها به دنبال سر او بودند. این سر در سال ۱۸۱۵ مورد بررسی قرار گرفت و تعلق آن به کرامول تأیید شد.
آخرین امپراتور اتیوپی، پس از آنکه در سال ۱۹۹۲ معلوم شد که جسدش زیر یک توالت دفن شده است، نبش قبر شد. هایله سلاسی ۴۵ سال بر اتیوپی حکمرانی کرد و از سوی راستافاری ها به عنوان یک خدای زنده شناخته میشد. او در سال ۱۹۷۴ توسط دیکتاتور نظامی، منگیتسو هایله مریام، سرنگون شد و پس از یک سال حبس در کاخش درگذشت. ممکن است که او توسط دستگیرکنندگانش کشته شده باشد. در سال ۲۰۰۰ و پس از گذشت ۲۵ سال از مرگش، جسد او دوباره در کلیسای جامع ترینیتی در آدیس آبابا دفن شد.
جسد همسر رئیس جمهور آرژانتین، خوان پرون، مومیایی شده بود، ولی پس از کودتای نظامی در میانه دهه ۵۰، حاکمان جدید می خواستند از شر آن خلاص شوند. پس از ربوده شدن از مقر یک اتحادیه کارگری در میانه شب، جسد مدتی را در یک ون که در خیابان پارک شده بود، پشت پرده یک سینما، در کانالهای فاضلاب شهری و دفاتر سازمان اطلاعات نظامی نگهداری شد. در سال ۱۹۵۷ و با کمک مخفیانه واتیکان، او با نامی جعلی در ایتالیا در میلان دفن شد. سر و کله دیوارنویسی ها در بوئنوس آیرس پیدا شد که میپرسیدند "جسد اویتا پرون کجاست؟"
در سال ۱۹۷۱ جسد از خاک خارج شد و به منزل جدید خوان پرون در مادرید منتقل شد. دو سال بعد، خوان دوباره به ریاست جمهوری آرژانتین برگزیده شد اما اندکی بعد درگذشت. همسر سوم او، ایزابل، بر بازگرداندن جسد اویتا به آرژانتین نظارت کرد. حالا جسد او در آرامگاه خانواده اش و در دخمهای که مثل یک پناهگاه هسته ای از آن محافظت میشود، دفن شده است.
چارلی چاپلین
جسد این کمدین در سال ۱۹۷۸ از خاک خارج شد و توسط دو مرد که در ازای بازگرداندن جسد از وکیل چاپلین تقاضای دریافت پول داشتند، در یک مزرعه ذرت دفن شد. جسد از گورستان دهکده ای در سوئیس که چاپلین ۲۵ سال آخر عمر خود را در آنجا گذرانده بود ربوده شده بود و پس از سه ماه، با دستگیری جنازه دزدها (دو مهاجر از بلغارستان و لهستان) به همانجا بازگشت. ولی این بار تابوت او را از بتن مسلح ساختند. گورکن دهکده که بار اول دزدیده شدن جسد را کشف کرده بود میگوید دیگر امکان ندارد که جسدش را در نیمه شب بدزدند. او میگوید: "برای این کار احتیاج به یک مته بادی خواهید داشت و سر و صدای زیادی به پا خواهید کرد."
الیزابت سیدال
هنگامی که همسر هنرمند و شاعر انگلیسی، دانته گابریل روزتی، در سال ۱۸۶۲ و به خاطر زیاده روی در مصرف یک ماده مخدر درگذشت، او یکی از کتابهای شعرش را در کنار همسرش دفن کرد. سالها بعد، هنگامی که چشمانش کم سو و نقاشی کردن برایش سخت شده بود، روزتی تصمیم گرفت که شعرهایش را از زیر خاک بیرون آورد. او برای این کار احتیاج به مجوز وزارت کشور داشت، چرا که جنازه دزدها در آن زمان به مشکل بزرگی بدل شده بودند. با اینکه مجوز به او داده شد، روزتی میخواست که این موضوع تا جای ممکن مخفی بماند. سنگ قبر سیدال در گورستان "های گیت" در لندن برداشته و تابوت باز شد و دستنوشته ها را خارج و ضدعفونی کردند. گفته میشود او از اینکه شعری که از همه بیشتر به دنبالش بود "کرم خوردگی بزرگی در همه صفحات داشت" بسیار سرخورده شد. با این حال کتاب مفصلی از شعرهای نبش قبر شده، منتشر شد.
در سال ۱۹۹۵، خاکستر جسد ماری کوری و همسرش پییر از گورستانی کوچک به پانتئون پاریس منتقل شد. این کار برای بزرگداشت زندگی و خدمات ماری کوری انجام شد. این دانشمند زاده لهستان به خاطر تحقیقات تاریخ سازش در زمینه تششعشات هسته ای برنده دو جایزه نوبل شد. او در اثر قرار گرفتن در معرض تشعشعات مبتلا به لوسمی شد و در سال ۱۹۳۴ درگذشت.
کریستف کلمب
کریستف کلمب در وصیتنامه خود درخواست کرده بود که در آمریکا دفن شود، ولی در زمان مرگ او در سال ۱۵۰۶ کلیسای مناسبی در آنجا وجود نداشت. از این رو او ابتدا در شهر والادولید اسپانیا دفن شد و سپس به صومعه ای در سویل منتقل شد. با این حال جسد او را در سال ۱۵۴۲ از خاک خارج و به هیسپانیولا منتقل کرده و در سانتو دومینیگو (پایتخت جمهوری دومینیکن) دفن کردند. در پایان قرن هفدهم، اسپانیا قسمت غربی هیسپانیولا را به فرانسه واگذار کرد و جسد کلمب به کوبا منتقل شد. بعدها هنگامی که کوبا به استقلال دست یافت، در سال ۱۸۹۸، جسد برای آخرین بار از اقیانوس اطلس گذشت و در کلیسای جامع سویل دفن شد. این دست کم داستانی است که بر سرش اتفاق نظر وجود دارد. با این حال در بنای یادبود کلمب در پایتخت جمهوری دومینیکن، جعبهای حاوی استخوانهایی وجود دارد که روی آن نوشته شده "کریستف کلمب". محققینی که از جسد موجود در سویل نمونه برداری دی ان ای کردهاند میگویند که نتیجه با دی ان ای برادرش دیگو، که او هم در نزدیکی سویل دفن شده، همخوان است. نمونههای موجود در سانتو دومینگو تا به حال مورد آزمایش قرار نگرفته اند.
ویرجینیا کلِم در ۱۳ سالگی با پسر دایی خود، نویسنده مشهور آمریکایی ادگار الن پو، ازدواج کرد و در سال ۱۸۴۷ با ۲۴ سال سن، در اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت. او ابتدا در مقبره خانوادهای که این زوج کلبه خود را در فوردهام از آنان اجاره کرده بودند، در نزدیکی نیویورک، دفن شد. در سال ۱۸۷۵ این قبرستان تخریب شد و چند سال بعد ویلیام گیل، یکی از زندگینامه نویسان خانواده پو، ظاهراً هنگامی که خادم قبرستان میخواست استخوانها را دور بریزد، مالک آنها شد. گیل برای مدتی استخوانها را در یک جعبه در زیر تخت خود نگه داشت. استخوانهای ویرجینیا پنج سال بعد به همراه همسرش در مقبره ای که در سال ۱۸۷۵ در گورستان وستمینستر هال (امروزه جزئی از دانشکده حقوق دانشگاه مریلند در بالتیمور) برای این نویسنده بنا شد، دفن شد.
چه گوارا
رهبر زاده آرژانتین انقلاب کوبا در سال ۱۹۶۷ در بولیوی دستگیر و کشته شد. محل دقیق دفن جسد او سالها مخفی ماند تا اینکه در سال ۱۹۹۵، توسط یک ژنرال بولیویایی که در عملیات دستگیری او دست داشت، افشا شد که جسد او در کنار باند یک فرودگاه در نزدیکی جایی که در آن به قتل رسیده بود دفن شده است. دو سال بعد جسد او از خاک بیرون کشیده شد و در هنگام مراسم یادبود سی امین سالروز مرگش، به کوبا بازگردانده شد. حالا جسد او در آرامگاه و موزه چه گوارا، که به روی بازدیدکنندگان باز است، نگهداری میشود. با این حال سؤالهایی مبنی بر اینکه آیا در سال ۱۹۹۷ واقعاً جسد درست را از خاک بیرون کشیدهاند مطرح شده است.
و ۱۰ نفر دیگر
آبراهام لینکلن – تابوتش بعد از اقدام نافرجام به جنازه دزدی جابجا شد، برای انتقال به مقبره جدید نبش قبر شد.
تزار نیکولاس دوم و خانواده اش – در سال ۱۹۱۸ کشته و به گودالی انداخته شدند، ۸۰ سال بعد دوباره دفن شدند.
سیمون بولیوار – قهرمان استقلال آمریکای جنوبی در سال ۲۰۱۰ برای بررسی نظریه مسموم شدن نبش قبر شد.