ارسال توسط حميدرضارضايي
آخرین مطالب
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شميم ادب و آدرس hamidreza57.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
عشق در ادبيات فارسي
هر چه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم خجل باشم از آن
گر چه تفسير زبان روشنگر است
ليك عشق بيزبان روشنتر است
چون قلم اندر نوشتن ميشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت
عشق راز آفرينش و چاشني حيات و خميرمايه تصوف و سرمنشأ كارهاي خطير در عالم و اساس شور و شوق و وجد و نهايت حال عارف است. محبت چون به كمال رسد، عشق نام ميگيرد و عشق كه به كمال رسد به فنا در ذات معشوق و وحدت عشق و عاشق و معشوق منتهي ميشود و اگر آن عشق باشد كه از مواهب حق است، هم به حق ميكشاند و ميرساند و وصال بر دوام، جاي ديدارها و لذات زودگذر را ميگيرد. صوفي وقتي به اين حالت رسيد در جهاني ديگر ميزيد يا عالم ديگري در درون خود ايجاد ميكند كه در آن كين و حسد و خشم و نفاق و خودخواهيها و حقارتهاي بشري راه ندارد و همهجا را نور و صفا و مهر و وفا پر كرده است. به قول خواجه عبدالله انصاري: «بركت آسمانها از سپهر است و بركت جانها از مهر است،چنان كه مرغ را پر بايد آدمي را سر بايد، جوينده را صدق بايد و رونده را عشق بايد.»عشق با اين مفهوم وسيع و عالي، عشقي كه مبدأ آن تزكيه و تهذيب نفس منتهاي آن وصول به كمال و فنا در ذات حق است، عشقي كه بالاتر از كفر و ايمان و هدفش خير مطلق و پر كردن جهان از نور و صفا و خدمت و گذشت و محبت است، مفهومي است كه صوفيه به عالم اسلام تقديم داشتهاند. ابونصر سراج عشق را آتش و مولوي، عشق را عنايت حق، بوسعيد عشق رادام حق و خواجه عبدالله انصاري، عشق را آتش سوزان و بحري بيپايان و حفظ عشق را، راه بيانتها ميداند. اشارات مختصري در باب عشق به عمل آمد و در واقع سخن عشق پايانناپذير است و به قول حافظ:
سخن عشق نه آن است كه آيد به زبان
ساقيا مي ده و كوتاه كن اين گفت و شنود
منبع: فرهنگ اشعار حافظ، دكتر محمدعلي رجائيبخارايي
نظرات شما عزیزان: