بی خبر از همدگر آسوده خوابیدن چه سود بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ورنه برسنگ مزارش آب پاشیدن چه سود
زنــــــــده را تا زنده است قدرش بدان ورنه برروی مزارش کوزه گل چیدن چه سود
زنــــــــده را در زندگی دستش بگـیر ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود
با محبــــت دســـــت پیران را ببوس ورنه برروی مزارش تاج گل چیدن چه سود
یک شبی با زنده ای غمــــــخوار باش ور نه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود
تا زمانی زنده ایم از همدگر بیگانه ایم در عزاها روی بوسیــــــــدن چه سود
گر توانی زنده ای را شــــــــاد کن در عزا عطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود
از برای سالمندان یک گل خوشبوببر تاج گلها در کنار همدگر چیدن چه سود
گر نرفتی خانـــــــه اش تا زنده بود خانه صاحب عزا شبها خوابیدن چه سود
گر نپرسی حال من تا زنــــــــده ام گریه و زاری به مرگم آه ونالیدن چه سود
سال ها عید آمد و رفت و نکردی یاد من جای خالی مرا در خانه ام دیدن چه سود
گر نکــــــــــردی یاد من تا زنده ام سنگ مرمر روی قبرم فخربالیدن چه سود
مرد جواني از سقراط رمز موفقيت را پرسيد كه چيست. سقراط به مرد جوان گفت كه صبح روز بعد به نزديكي رودخانه بيايد.
هر دو حاضر شدند.
سقراط از مرد جوان خواست كه همراه او وارد رودخانه شود. وقتي وارد رودخانه شدند و آب به زير گردنشان رسيد، سقراط با زير آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده كرد.
مرد تلاش مي كرد تا خود را رها كند اما سقراط قوي تر بود و او را تا زماني كه رنگ صورتش كبود شد محكم نگه داشت.
سقراط سر مرد جوان را از آب خارج كرد و اولين كاري كه مرد جوان انجام داد كشيدن نفس عمیق بود.سقراط از او پرسيد: "در آن وضعيت تنها چيزي كه مي خواستي چه بود؟"
پسر جواب داد: "هوا"
سقراط گفت: "اين راز موفقيت است! اگر همانطور كه هوا را مي خواستي در جستجوي موفقيت هم باشي بدستش خواهي آورد" رمز ديگري وجود ندارد.
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها، شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیف مان چفتی به رنگ زرد داشت
دوش مان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان مان از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مردِ مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درسِ آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد؛ این مشق ها را خط بزن
دختر ایل
دختر زحمت و نداری و غم
تو یادگاری از گذشته و امروز ایل و کوچی
تصویر تو ، مادرانی را به یادم می آرود که سالها در دیار زیبایمان ، ونک سربلند زیستند ، به نداری و صبوری و افتخار .
دوباره باز خواهم گشت نمی دانم چه هنگام ، از کدامین راه ولی یکبار دیگر ، باز خواهم گشت و چشمان تو را ، با نور خواهم شست و از عرش خداوندی ، شما را هدیه های تازه خواهم داد به لب های فرو بسته ، امید خنده خواهم داد به دیوار حریم عشق ، یکبار دگر ، من تکیه خواهم زد به گندم ، من حدیث نو شکفتن ، یاد خواهم داد به شمع روشن محفل ، رموز همنشینی با پر پروانه را ، من یاد خواهم داد گل نرگس به دشت مهربانی ، هدیه خواهم برد کمرهای خمیده از شقاوت ، راست خواهم کرد برای فهم زیبایی ، دوباره واژه خواهم ساخت دوباره مزه لبخند را ، من بر لبان خشک خواهم راند
نگاه مهربانانه ، امید گرمی خانه رسوم عشق ورزی را ، دوباره زنده خواهم کرد برای قفل لب هاتان ، برای فتح دل هاتان ، کلید تازه خواهم داد برای سر نهادن ، تا سحر بگریستن ، آنک هزاران شانه خواهم داد به مردم بانگ خواهم زد: هلا ای عاشقان خسته نومید ، به پیش آرید دفترهای مشق زندگانی را که من سر مشق های تازه خواهم داد برای صبح فردا ، مشقتان این است هزاران بار بنویسید ، آزادی ، محبت ، عشق و یکصد بار بنویسید ، انسان بنده حق است و بنویسید ، رنگ آسمان آبی است سیاهی ها ز دفترهای قلب خویش برگیرید کنون با خط خوش ، زیبا در اوراق سفید قلبتان این جمله را صد باره بنویسید خدا نور است ، زیبایی است خدا آزادگی را دوست می دارد دوستان وهمکاران گرامی تا فرصتــــی دگـــر اورا سپـــــــــــاس شمــــــــــا را بـدرود. آرزومند شادکامی تان
فهرست
عنوان
مقدمه ............................................................................................... 2
بررسی لغوی واژۀ یلدا .......................................................................... 3
اهمیت مهر (خورشید ).......................................................................... 3
یلدا وتأثیر آن درکریسمس ...................................................................... 4
ریشۀ مهر درشاهنامه ........................................................................... 4
وجه تسمیه مهریه ............................................................................... 6
یلدا در دیوان شعرای فارسی زبان (ناصرخسرو،سنائی ،حافظ........................ 7
یلدا دردیوان شعرای فارسی زبان (سعدی ،صائب ،خواجو ....................... 8
منابع ومآخذ......................................................................................... 9
مقدمه :
دراین نوشته کوشش شده است درابتدا به بررسی لغوی ومعناشناسانۀ واژۀ یلدا بپردازد،وجه تسمیه آن را بیابد علت واهمیت این جشن رادرزندگی مردمان عهد باستان ریشه یابی کند،نفوذ آیین متیرائیسم را دراروپا مشخص سازد،پیوند مهر ومیترا را با فریدون پادشاه اساطیری ایران درشاهنامه وتاریخ اسطوره ای ایران بیابد . ودرپایان به کارگیری این واژه را دردیوانهای شاعران فارسی زبان با شواهد شعری روشن سازد.
از خدا جوییم توفیق ادب
بررسی لغوی واژۀ یلدا
دربارۀ شب یلدا مطالب بسیار گفته ونوشته شده گاه آمیخته به اسطوره وافسانه گاه همراه با داستان هاپی درمورد برپایی مراسم وآیین آین جشن کهن وباستانی درجای جای این سرزمین اهواریی .
یلدا واژه ای سریانی است به معنای تولد ومیلاد ، سریانی زبان مردم سوریه وشمال عراق قبل از میلاد مسیح تاچند قرن بعدازآن یعنی تاظهور اسلام است این زبان رابطه ی نزدیک بازبان یونانی دارد . حال باید پرسید میلاد چه کسی؟
آنچه اکنون به نام شب یلدا معروف است بلندترین شب سال درنیمکرۀ شمالی است ممکن است این تصور نادرست دراذهان ایجاد شودکه بین دوکلمه یلدا وبلند ارتباطی معنایی برقراراست البته چنین نیست . به هرصورت بلندترین شب سال مصادف است با کوتاه ترین روز سال .
یعنی از فردای چنین شبی روزها به تدریج بلندتر می شود ، گویی روز اول دی روز تولد خورشید است واز آن روز به بعد خورشید چون طفل نوزاد هرروز رشد می کند،یعنی روزها بلندتر می شود ،واگر درسراسر عالم بگردیم می بینیم فقط خورشید است که هرجا متولد شود همان جا روز است ،یعنی تولدش نمی تواند شب باشد! ولی همچون مناسبت های دیگر مانند تولد افراد ،سالگردها ،عید وچهارشنبه سوری همیشه شب قبل از آن را جشن می گیرند.
اهمیت مهر (خورشید )
اهمیت خورشید نه چیز تازه ای است ونه درآینده ازآن کاسته خواهد شد . درمدرسه می خواندیم که "خورشید سرچشمه انرژی عالم است" ولی توضیح نمی دادند چرا؟ بدون خورشید هیچ گونه گیاه سبز وجود نخواهد داشت ،ودرچرخه حیات برروی کره زمین بدون گیاهان سبز هیچ جانوری هم وجود نخواهدداشت ،زیرا درزنجیره نیاز موجودات به یکدیگر جانوران گوشتخوار مجبور به تغذیه از جانوران علفخوار می شدند. البته قضیه بیش از این هاست وشامل تشکیل مواد سوختی فسیلی مانند نفت هم می شود.
براین اساس ،مردمان عهد قدیم ،پیش از آیین زردشت ،خورشید را مقدس ترین موجود می دانستند ،و طبعاً این بلندتر شدن روزها مهم ترین پدیده برای آنان به شمار می رفته است . دو کلمه مهر ومیترا به معنی خورشید هستند وهمه این چیزهایی را که اینجا وآنجا از میترائیسم وآئین مهر ومهر پرستی وایزد مهر ومعبد خورشید وهرچه دیگر از این دست می شنویم از نام کشور ژاپن یا کشور آفتاب گرفته تا دایره بزرگ سرخ رنگ خورشید برروی پرچم آل و همه از این باور دیرینه ومقدس بودن خورشید سرچشمه گرفته است
یلدا و تأثیر آن در کریسمس
مهر پرستی یا میتراییسم از مرزهای ایران فراتر رفت . دراروپا گسترش پیدا کرد و مهر ابه هایی که پرستشگاه پیروان آئین مهری بود دراروپا ساخته شد.پادشاهان روم به مهرپرستی گرویدند وآئین مهر برای چند قرن آیین رسمی امپراتوری روم شد. رومیان تولد مهر را "ناتالیس انویکتوس " یعنی "تولد مهر شکست ناپذیر " naialis=noel=birth می نامیدند وجشن می گرفتند وآن را آغاز سال می دانستند. حتی پس از گسترش دین مسیحیت ،باز کشیشان نتوانسته اند ازگرفتن این جشن ها جلوگیری کنند. اولیای دین جدید پی بردند که برانداختن برخی سنت های آیین مهر مشکل است ویاد آن همچنان درخاطرها زنده می ماند.
تولد عیسی مسیح برهیچ کس به درستی معلوم نیست ،نه سالش ونه روزش و پر واضح که اگر معلوم بود اختلاف وکشمکش برسر آن قرن ها ادامه پیدا نمی کرد . آن را ششم ژانویه ،اول مارس، پانزدهم سپتامبر و روزی هم درنوامبر گفته اند . کنستانتین امپراطور روم که به پدر کلیسا مشهور است درسال 314 میلادی آیین مسیح را جانشین میترائیسم نمود و چون می خواست حساب دو جشن مسیحیان و یهودیان را که همزمان بودند از هم جدا کند، با استفاده از ابهام در تاریخ تولد عیسی و با این بهانه که مسیحیان عیسی را مظهر نور می دانند، عملاً تولّد مهر یا میلاد ایزدمهر را به میلاد مسیح تبدیل کرده است و تاریخ تولد عیسی را روز 22 دسامبر تعیین نمود که به واسطه اختلاف درمحاسبات کبیسه گیری بعداً به 25 دسامبرتغییر یافت. نخستین بار در تقویم درسال 354 میلادی از 25 دسامبر به عنوان روز تولد مسیح نام برده شده است . بد نیست بدانیم در زمان ابوریحان بیرونی دی ماه را "خورماه " به معنی خورشید ماه نیز می گفتند وبعدها دی با مفهوم آفتاب وروشنایی به شکل day به معنی ساعات روشن روز وارد زبان انگلیسی شدو امروز به معنی 24 ساعت به کار می رود . روز خورشید یا مهر روز (Sunday) راهم روز مقدس مسیحی (یکشنبه ) قراردادند. دائرۀ المعارف بریتانیکا به شباهت های آشکار بین میترائیسم ومسیحیت اشاره دارد.
مسیحیان سریانی میلاد مسیح را درزبان خود یلدا نامیدند وایرانیان که با سریانی ها همجوار ودرارتباط بودند این واژه را از آنان گرفتند وبرای نامیدن همان روزی که ا زقرن ها قبل به خاطر زایش خورشید برایشان مهم و مقدس بود وحالا مناسبت تازه ای هم پیدا کرده بود وروز تولد عیس شده بود به کار بردند واین روز را یلدا نامیدند. بنابراین ،یلدا نامی است که مسیحیان سریانی برای تولد عیسی به کار برده اند وایرانیان آن را برای همان روز که آغاز بلند شدن روزها یا تولد خورشید بوده به کار می برند.
ریشه مهر درشاهنامه
درشاهنامه فریدون پادشاه اساطیری نماد روشنایی مهر وخورشید است ودراسطوره ها وتاریخ افسانه ای ایران با آیین مهر پیوند دارد. تابدان جاکه می توان آغاز این آیین را از روزگار فرمان روایی او دانست در شاهناه نشانه های زیادی مبنی برمیترائیست بودن فریدون وجود دارد که به آنها اشاره می شود :
فردوسی:
1- پرستیدن مهرگان دین اوست تن آسانی وخوردن آیین اوست
2- کرنش درمقابل خورشید
فریدون به خورشید بر، برد سر به کین پدر تنگ بسته کمر
بالیدن و رشد فریدون با شیر گاوی « برمایه » نام ، در البرز کوه که کوهی آیینی است وخاستگاه روشنی ، درادبیات منزل و جایگاه خورشید است .
منوچهری می گوید :
سراز البرز برزد قرص خورشید چوخون آلوده دزدی سر ز مکمن
استاد علامه طباطبایی دریکی از سروده های خود به این آیین به شکلی ایهام گونه اشاره دارد.
پرستش به مستی است درکیش مهر
برونـــند زین جرگـــــــــه هشیــــارهـــا
گاو نیز در آیین میترائیسم نماد آفرینش زمین است که فریدون را می پروراند.
یکی گاو پرمایه خواهد بُدن جهان جوی را دایه خواهد بُدن
3- ازدیگر نشانه های مهری فریدون داشتن گرزه ی گاو سر است .
4- وازدیگر نشانه های آن کشتن ضحّاک است .
دکتر سیروس شمیسا دراین باره می گوید:
می دانیم که فریدون کشندۀ جمشید یعنی دهاک را از بین می برد، درفرهنگ عامه کسوف یا خورشید گرفتگی بر اثر حملۀ اژدها به خورشید است ازاین رو طبل و تشت می زنند تا اژدها براثرسر و صدا خورشید را رها کند .
دراین تعبیر فریدون دقیقاً معادل خورشید است و اژی دهاک برخورشید یعنی جمشید که در « ودا » پسر خورشید است چیره شد . بدین ترتیب اژی دهاک برخورشید پیروز شد و آن را به دونیم کرد . و دهاک به وسیلۀ فریدون درالبرز کوه به زنجیر کشیده می شود یعنی فریدون دین مهری برضحاک تیرگی چیره می شود.
وجه تسمیه مهریه
مهر خود علاوه برخورشید که نورافشان است ومرکز گرمی وحرارت و پایۀ زندگی که پایه و مایه وصلت و عشق و ازدواج است . به معنای محبّت و دوستی نیز است و سرمایه دوستی زن و شوهر را مهریه گویند. که پایه و مایه وصلت و عشق و ازدواج است .
یلدا دردیوان شعرای فارسی زبان
شاعران فارسی زبان از یلدا بسیار گفته اند، ازجمله سه شاعر صاحب نام متعلّق به نهصد تا هزار سال پیش به ارتباط مستقیم یلدا و حضرت مسیح اشاره کرده اند. دو بیت متوالی زیر از ناصر خسرو است که درآن ترسا به معنی مسیحی و لیل قدر همان شب قدر مسلمانان است :
گر زی تو قول ترسا مجهول است معروف نیست قول تو زی ترسا
یکشـنبه است از او ز تـو آدیـنه تو دلیـل قـدر داری و او یلدا
دوبیت متوالی زیر از امیر معزّی است که در آن به مهر و ترسا هر دو اشاره دارد:
ایزد دادار مهر وکین توگوئی ازشب قدر آفرید واز شب یلدا
زانکه به مهرت بود تقرب مؤمن زانکه به کینت بود تفاخر ترسا
دوبیت متوالی زیراز سنائی شاعر قرن ششم نیز معلوم می دارد که یلدا قبلا وجود داشته ولی با قرار دادن آن به عنوان زاد روز عیسی معروف تر شده است :
چو علم آموختی از حرص آن گه ترس، کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویـی
که ا زیک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
حافظ دربیت زیر ملال همنشینی با حاکمان (ستم پیشه ) را به بلندی شب یلدا تشبیه نموده و توکل می کند که با طلوع خورشید (عدالت ) شب تاریک به پایان رسد
صحبت حکّام ظلمت شب یلدا است نور ز خورشید خواه بوکه برآید .
درشعر پارسی، بلندی گیسوی یار را به شب یلدا مانند کرده اند، با سه بیت به ترتیب از سعدی ،صائب و خواجوی کرمانی :
روز رویش چون برانداخت نقاب از سر زلف گویی از روز قیامت شب یلدا برخاست
می کنـد زلف دراز تو بـه دل های حزیـن آنچـه با خسته روانان شب یلدا نکنـد
دوران فراق ودوری از معشوق را هم که درچشم عاشق طولانی می نماید به شب یلدا تشبیه کرده اند، با سه بیت به ترتیب از اوحدی مراغه ای ،سعدی وفروغی بسطامی :
شب هجرانت ای دلبر شب یلداست پنداری رخت نوروز ودیدار تو عید ماست پنداری
نظر به روی توهربامداد نوروزیست شب فراق توهرشب که هست یلدائیست
من از روز جـزا واقـف نبـودم شــب یلـــدای هجــران آفریـدنـد.
................ درمیان ما ایرانیان هنوز این رسم برجای مانده که دربلندترین شب سال ، یا شب چلّه ،افراد خانواده گرد هم آیند و آجیل و شیرینی می خورند،آنها که گرم مزاجند خنکی ، مانند هندوانه و آنها که سرد مزاجند گرمی مانند خرما و انجیر و ارده شیره خورند تا طبع و مزاجشان برگردد . با حرف و خاطره و فال حافظ تا دیرگاه و نزدیک سحر و گاه تا طلوع آفتاب بیدار نشینند تا برآمدن آفتاب را نظاره کنند.......... رسمی که درغبار زمان رنگ باخته و نام و نشان از دست داده آئینی که صدا و سیمایش درهیاهو و سیطره مسیحیت به سختی شنیده و دیده می شود
منابع ومآخذ:
1- رضا هاشم،جشن های آتش ،انتشارات بهجت ، چاپ اول 1383
2- نحوی ، سید محمد ، یک کوله بار خواندنی ،مؤسسه فرهنگی نشر رامین ،چ اول 1382 .
3- مهر ، فرهنگ، دیدی نو از دینی کهن ، انتشارات ....... ، چاپ 1382 .
4- انجوی شیرازی ، سید ابوالقاسم ،جشنها و آداب ومعتقدات زمستان ، تابستان 1382 .
5- مجله ی رشد ادب ، پاییز 84 ، شماره 75 .
6- بهار ، مهرداد ، جستاری چند درفرهنگ ایران ، انتشارات شرکت فکر روز- زمستان 1374 .
7- صفا ، ذبیح الله ، تاریخ ادبیات ایران .
8- غلامرضایی ، محمد ، گزیده اشعار ناصر خسرو ، انتشارات دیبا ،1384 .
9- دیوان حافظ شیرازی ، مؤسسه انتشارات یادمان ، 1384 .
شیرینىِ در کنار هم بودن لبخندهاى امشب، هزار بار بهتر از اشکِ حسرت ریختن بر مزار جدایى هاى فرداست.
1 - لباس مناسب به تن کنید
وقتی که شما خوب به نظر برسید دیگران دید متفاوتی نسبت به شما پیدا می کنند. با حمام و مرتب کردن سر و صورت و پوشیدن لباس تمیز می توانید اعتماد به نفس لازم را کسب
2 - به نحوه ایستادن خود توجه کنید
اگر با سستی و بی حالی و شانه های افتاده صحبت می کنید، وقتی نسبت به آنچه انجام می دهید علاقه نشان نمی دهید و به خودتان عشق نمی ورزید این به این معناست که شما اعتماد به نفس کافی ندارید. در هنگام صحبت کردن صاف بایستید، سرتان را بالا بگیرید و تماس چشمی داشته باشید
دررديف و صف جلو قرار گیرید
اکثر مردم در مدرسه، اداره و جلسات ترجیح می دهند در ردیف عقب قرار گیرند چون از مورد توجه قرار گرفتن وحشت دارند و در واقع اعتماد به نفس ندارند. تصمیم بگیرید برای رفع آن در ردیف جلو بنشینید و بر ترس خود غلبه کنید.
4 - با صدای بلند صحبت کنید
اگر جزو گروهی هستید که از صحبت کردن با صدای بلند در جمع وحشت دارید از همین حالا شروع کنید. سعی کنید حداقل یک بار در گروه با صدای رسا صحبت کنید؛ از این روش نه تنها اعتماد به نفس خود را بالا می برید بلکه در جمع دوستان تان محبوب تر نیز می شوید.
5 - سخنران خود باشید
۳۰ تا ۶۰ ثانیه از سخنرانی هایی که اهداف و آرزوهای شما را در بردارد بر روی کاغذ بنویسید و آن را در جلوی آینه با صدای بلند مانند یک سخنران بازگو کنید حتی می توانید در ذهن خود نیز آن را مرور کنید.
6 - سپاسگزار باشید
به جای آن که به نداشته ها و نقاط ضعف خود تاکید کنید لیستی از چیزهایی که دارید تهیه کنید و هر روز زمانی را به قدردانی و سپاسگزاری اختصاص دهید. موفقیت های گذشته، مهارت های منحصر به فرد و حرکت های مثبت خود را مرور کنید.
7 - از دیگران تعریف کنید
وقتی ما نسبت به خود احساس مثبت نداریم به توهین و غیبت دیگران می پردازیم. برای تغییر آن باید یاد بگیرید از دیگران تعریف و از شایعه پراکنی در مورد دیگران خودداری کنید. با یافتن بهترین ها در دیگران بهترین ها را در خود می یابید.
مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آن ها را ببخش.
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.
اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.
آنچه را در طول سالیان بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.
نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان « تو و خداوند» است نه میان تو و مرد
روزها از پی هم گذشت و فرصت ها از کف رفت...
هرچه كاشتيم برنداشتيم،هرچه خورديم،چه بسيار گلوگيرمان شد،يا دل درد گرفتيم و آه و ناله مان به
هوا برخاست.هرچه آمديم،ديربود و برجا مانديم.هربار دويديم،عقب مانديم و يادمان رفت.
هرچه گفتيم،صدايمان ته حلق مان جا ماند و تارهاي خشكيده مان به هم گره خوردند."
ما از سايه هايمان عقب مانديم؛با دست هايي خالي و دل هايي خالي تر به امید رحمتش نشستیم
خداوند گفت:"پابياوريد،آورديم،اما چه دير!دست بياوريد،آورديم،اما چقدر خالي!دل بياوريد،چه فايده؛
حالي كه نداشت.حسي كه نبود و عاطفه اي كه مثل مرداب شده بود!"
ته دره بوديم و گفتيم:چقدردل و دست بياوريم براي دعا و ديدنت كه نگاهمان كني و بالايمان بکشي؟
گفتيم:چقدر گام برداریم براي دويدن به سمت افق نگاهت و براي ايستادن و زيارتت كه جوابمان
بدهي؟
گفتيم:چند تا چشم بياوريم و چقدر آنها را به اشك بنشانيم و چند بار در تو غرق شان سازيم و به خاطر
تو سوزناكشان كنيم كه صدايمان كني؟
ازاين جا تا مهر تو فاصله ها بسيار شده اند.ما ديركرده ايم.ما عقب مانده ايم.خدايا فرصت ها تمام
شدند و ما تمام تر...
فرصت ها از ما فاصله گرفته اند؛اما... هنوز دير نيست.بايد برخيزیم!"هنوز شاید فرصتی باشد ،
و این شعر زیبای قیصر دلم را آرام می کند:
سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولی دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ايم
اگر داغ دل بود ما ديده ايم
اگرخون دل بود ما خورده ايم
اگر دل دليل است اورده ايم
اگر داغ شرط است ما برده ايم
اگر دشنه دشمنان گردنيم
اگر خنجر دوستان گرده ايم
گواهی بخواهيد اينک گواه:
همين زخم هايی که نشمرده ايم!
دلی سربلندوسری سر به زير
از اين دست عمری به سر برده ايم.
زندگي زيباست،دل پر از تمنا و عشق.بايد تسليم خواسته ها شد،بايد...
"افسوس كه فرصت هارنگ باخته اند،افسوس!"
یادم می آید معلم مهربانم بالاي صفحه كتابي كه سال ها پيش به من هديه داد،نوشته بود:
"امروز هوا صاف و آرام است؛اما شايد فردا طوفاني شود.اگر طوفان بيايد،فرصت هاي طلايي ما
را مي بلعند.آيا فكري كرده ايم؟آيا فرصت ها از ما گريزان نشده اند؟"
در فكر بودم كه روحاني مسجد از پشت بلندگو يك صفحه از نهج البلاغه را مي خواند:
"فرصت ها همچون عبور ابرها مي گذرند؛پس فرصت هاي نيك را غنيمت بشماريد."
من حس كردم هنوز دير نشده،پاهايم پرتوانند.نبض هايم پر از تپش اند.بايد برخيزم...
صدايی در گوشم پيچيد:"تو را دوست دارم و دست ها و پاها و دلت را...براي رفتن عجله كن.
چشم هايت به خواب نروند!
لحظه ها را يكي يكي شكار كن...زندگي پر از فرصت هاي زيباست...
خدایا شکرت
بهلول دانا!
روزی سوداگری بغدادی از بهلول سئوال نمود: من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم ؟
بهلول جواب داد : آهن و پنبه!
آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقآ پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد.باز روزی به بهلول برخورد این دفعه گفت: بهلول دیوانه ! من چه بخرم تا منافع ببرم ؟
بهلول این دفعه گفت : پیاز بخر و هندوانه!
سوداگر این بار رفت و سرمایه تمام خود را پیاز و هندوانه خرید وانبار نمود . پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود .فوری بسراغ بهلول رفت و به او گفت: بار اول که با تو مشورت نمودم گفتی آهن بخر و پنبه .نفع بردم ! ولی باردوم این چه پیشنهادی بود کردی ؟تمام سرمایه من از بین رفت!
بهلول در جواب آن مرد گفت: روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم ولی بار دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم !
مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.
یلدایتان رویایی، روزهایتان پر فروغ،
شبهایتان ستاره باران، عمرتان طولانی، دلتان نورانی !
***********
فریادکشیده هر دو جیبم جانسوز! با دیدن نرخ هندوانه ،دیروز!
یلدا ! تو کمی دیرتر امسال بیا یارانه برای تو ندادند هنوز!
(آرتور کلارک)
ژوبرت :
" برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم ،
اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم ، احتیاج به جوانی دارم " . . .
دوست تو کسی است که هرگاه کلمه "حق" از تو شنید ، خشمناک نشود . . .
معبودا !
به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند . .
تمام محبتت را به پای دوستت بریز نه تمام اعتمادت را
(امام علی علیه السلام)
یادها فراموش نخواهند شد ، حتی به اجبار
و دوستی ها ماندنی هستند ، حتی با سکوت . . .
مترسک عروسک زشتیست که از مزرعه مراقبت میکند
و آدمی مترسک زیباییست که جهان را می ترساند . . .
دوستی کلام زیباییست که هرکس درکش کرد ، ترکش نکرد . . .
زندگی قانون باور ها و لیاقتهاست ، همیشه باور داشته باش
لایق بهترین هایی . . .
اگر مایلید پیام عشق را بشنویم ، بایستی خود نیز این پیام را ارسال کنیم . . .
زندگی یعنی :
ناخواسته به دنیا آمدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد ، مردن . . .
زن مانند شیشه ی ظریف و شکستنی است
هرگز توانایی مقاومت او را نیازمایید ، زیرا ممکن است شیشه ناگهان بشکند . . .
آموختهام که هیچگاه نجابت و تواضع دیگران را به حساب حماقتشان نگذارم . . .
پیروزی یعنی :
توانایی رفتن از یک شکست ، به شکستی دیگر
بدون از دست دادن اشتیاق . . .
مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند
اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان آنهاست
خداوندا مرا از کسانی قرار دِه که دنیاشان را برای دینشان میفروشند
نه دینشان را برای دنیاشان
(دکتر علی شریعتی)
کسی باش که عمری با تو بودن ، یک لحظه ، و لحظه ای بی تو بودن ، یک عمر باشد . . .
آدرس موفقیت : بزرگراه توکل ، بلوار آرامش ، خیابان آزاده
میدان عمل ، مجتمع نشاط ، واحد پشتکار ، پلاک 20 ، منزل خوشبختی
زندگی ارزش دویدن دارد ، حتی با کفشهای پاره !
نیمکت کهنه باغ
خاطرات دورش را
در اولین بارش زمستانی
از ذهن پاک کرده است
خاطره شعرهایی را که هرگز نسروده بودم
خاطره آوازهایی را که هرگز نخوانده بودی