آیا میدانید چطور میشود چهار نفر زیر یک چتر بایستند و خیس نشوند؟ وقتی هوا آفتابی باشد
آیا میدانید آخرین دندانی كه در دهان دیده میشود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی
آیا میدانید برای قطع جریان برق چه باید كرد؟ باید قبض آن را پرداخت نكرد
آیا میدانید چرا مار نمیتواند به مسافرت برود؟ چون دست ندارد كه برای خداحافظی تكان دهد
آیا میدانید چرا روی آدرس اینترنت به جای یك دبیلیو ، سه تا دبیلیو میگذارند؟ چون كار از محكمكاری عیب نمیكنه
آیا میدانید چرا فیل از سوراخ سوزن رد نمیشه؟ برای اینكه ته دمش گره داره
آیا میدانید چرا دو دوتا میشود پنج تا؟ چون علم پیشرفت كرده
آیا میدانید چرا دود از دودكش بالا میرود؟ چون ظاهرا چاره دیگری ندارد
آیا میدانید چرا لكلک موقع خواب یک پایش را بالا میگیرد؟ چون اگر هر دو را بالا بگیرد ، میافتد
آیا میدانید اگر كسی قلبش ایستاده بود چه میكنید؟ برایش صندلی میگذاریم
آیا میدانید اگر سر پرگار گیج برود چه میكشد؟ بیضی
آیا میدانید اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید كه حركت میكند چیست؟ مورچهای است كه شلوارلی پوشیده
آیا میدانید خط وسط قرص برای چیه؟ برای اینكه اگه با آب نرفت پایین با پیچگوشتی بره
پروردگارا:به خواب دوستانم : آرامش، به بيداريشان: آسايش، به زندگي شان : عافيت، به عشق شان:وفا
به مهرشان: ثبات ، به عمرشان: عزت ، به وجودشان : بزرگي به عيدشان: بركت وشادي ، عطا بفرما
راستی تاکنون فکر کرده اید چرا املا می نویسیم ؟ اگر چه ما در سال های گذشته هدف و فایده ی درس املا را به خوبی نمی دانستیم امّا از تبدیل کردن گفتار به نوشتار لذّت می بردیم. معلّم کلمات را با صدایی رسا بر اساس فارسی معیار جمله جمله ادا می کرد و ما سعی می کردیم تلفّظ صحیح کلمات را به پیروی از او بیاموزیم.
هرگاه معلّم، املا می گفت هم گوش می کردیم ، هم در باره ی جمله ها می اندیشیدیم و هم به معنی کلمات توجّه می کردیم. قبل از دادن ورقه نوشته ی خود را آهسته می خواندیم و آن را در صورت نیاز اصلاح می کردیم. بنا براین اگر موفّق شدیم که مهارت های گوش کردن ، نوشتن و خواندن را در کنار هم کسب کنیم، به کمک املای تقریری بوده است.
منظور از املای تقریری چیست ؟ تقریر به معنی بیان کردن است و املای تقریری آن است که معلّم متن املا را به تدریج قرائت کند و ما آن را بنویسیم .پس به کمک املای تقریری :
۱- مهارت گوش کردن را کسب می کنیم.
۲- با تلفّظ صحیح کلمات و جملات آشنا می شویم.
۳- دقّت و حافظه ی خود را تقویت می کنیم.
۴- شنیده ها را بهتر درک می کنیم.
۵- گفتار را به نوشتار تبدیل می کنیم.
۶- شنیده ها را درست، زیبا و خوانا می نویسیم.
* گروه کلمه چیست ؟
به گروه کلمات زیر توجّه کنید.
نقضِ عهد، سخن نغز ، بذل و بخشش ، بخشش و خسّت ، چکش و میخ ، ورزش و فوتبال
نقضِ عهد ( ترکیب اضافی یا مضاف و مضاف الیه ) سخنِ نغز ( ترکیب وصفی یا موصوف و صفت )
بذل و بخشش ( مترادف ) بخشش و خسّت ( مخالف یا متّضاد ) چکش و میخ ( تناسب یا شبکه ی معنایی ) ورزش و فوتبال ( تضمّن )
این ترکیب ها کلمه نیستند؛ زیرا هر کدام از دو یا بیش از دو کلمه تشکیل شده است. این ترکیب ها جمله هم نیستند؛ زیرا استقلال فعلی ندارند. به چنین ترکیب هایی که نه کلمه اند و نه جمله ، گروه کلمه گفته می شود.
گروه کلمه به انواع زیر تقسیم می شود:
۱- مضاف و مضاف الیه ( ترکیب اضافی )
۲- موصوف و صفت ( ترکیب وصفی )
۳- واژه های مترادف ( مترادف )
۴- واژه های مخالف ( متّضاد )
۵- واژه های تناسب ( شبکه ی معنایی )
۶- تضمّن
کلمه از نظر ساختمان بر دو قسمت:1-کلمه بسیط یا یک سازهای یا نخستین که از یک سازه تشکیل میشود2-غیر بسیط یا ثنوی(دومین)یعنی آنکه از بیش از یک سازه بوجود میآید مانند:کارگر،هم پیشه.
غیر بسیط خود بر سه قسمت:1-مشتق2-شبه مشتق3-مرکب.
مشتق کلمهایست که با پاره واژههای اشتقاقی ساختهشده باشد مانند:ستمگر.
شبه مشتق آنست که از پاره واژههای صرفی بوجود آمده باشد مانند،گلها،مردان، میروم.کلمه مرکب آنست که از کلمهها یا نیمه واژهها و یا از ترکیب آن دو ساختهشده باشد.
مثال برای کلمهء مرکب از دو کلمه گلبرگ است.
مثال برای کلمهای که از دو نیمه واژه ساختهشده باشد گیرودار است.
مثال برای آنکه از یک نیمه واژه و یک واژه بوجود آمده باشد دانشجو وزودباور است.
(*)آقای دکتر خسرو فرشیدورد استاد دانشکدهء ادبیات دانشگاه تهران از صاحبنظران و شاعران نامدار معاصر
رود ارس حد فاصل ميان ارمنستان و ماد است . در روزگاران بسيار دور ماد بر بيشتر قاره آسيا تسلط داشته اما اکنون فقط قسمتي از يک استان ايران است که ايرانيان آذربايجان يا اسور پايکان مي نامند . اين ايالت يکي از بزرگترين ايالات ايران است از مشرق به دريای خزر و هيرکاني از جنوب به ايالت پارت از مغرب به رودخانه ارس و ارمنستان عليا و از شمال به داغستان محدود است . و داغستان چنان که پيش از اين اشاره شد سرزميني است کوهستاني هو مرز قزاقستان مسکوی و قسمتي از سلسله جبال توروس .
آذربايجان شامل دو قسمت شرقي و غربي است . مصنفان قديم آذربايجان شرقي را آذرکا و آذربايجان غربي يا آذربايجان کوچک را آتروپاتي يا آتروپاتن ناميده اند ، و آشور قسمتي از ارمنستان علياست .
ايرانيان بر اين اعتقادند که اذربايجان از اين جهت بدين نام خوانده شده که جايگاه بزرگ ترين و معروف ترين آتشکده از آتشي نگهباني مي شده که از نظر زردشتيان نشان از فروغ يزدان داشته و موبد موبدان يا رهبر همه زردشتيان در آن مي زيسته است . گبرها که بازماندگان زردشتيان مي باشند و به آتش حرمت بسيار مي نهند براين باورند که آتشگاه در محلي بوده که تا شماخي دو روز راه فاصله داشته است . و مي گويند هنوز اين آتش مقدس که از زير زمين بيرون مي آيأ به شکل شعله ای فروزان است . امتياز ديگری نيز برای آتش مقدس خود قائلند که بيشتر به شوخي و طنز پردازی شبيه است . آنان مي گويند اگر در زمين آتشکده سوراخي ايجاد کنند ، ديگي پرآب رويش بگذارند و چيزی در ديگ بريزند بر اثر حرارت آتش مقدس آب ديگ به جوش مي آيد و آنچه در آنست پخته مي شود .
اما وحه تسميه آذربايجان به شرحي که پيش از اين گفته شد درست است زيرا آز مضاف اليه ار يا اور مي باشد که در غالب زبانهای باستاني خاور زمين به معني آتش ، و پايکان به معني جايگاه و سرزمين مي باشد ، و من از اظهار نظر کساني که اين سرزمين را آسور پايکان ناميده مي شود . به عقيده من اين تعبير و تفسير دارای همان معني است زيرا آسور نيز از آز و اور که به معني آتش است مشق شده است .
حضرت موسي آن جا که از نمرود پادشاه بت پرستي که آتش پرستي که آتش پرستي را رواج داد و سرزميني را که سام از پدرش به ميراث يافته بود تصرف کرد سخن به ميان مي آورد ، مي گويد : پسران سام که يکي از آنان آسور بود پس از اين که نمرود ميراث پدرشان را از ايشان گرفت از آن جا بيرون شدند . بنا براين مي توان گفت که آسور را به علت کناره گيريش از روش و آيين آتش پرستان يا به سبب بيرون شدن از سرزمين کلده که در آن زمان آتش پرستي در آن جا رواج داشت به اين اسم ناميده است . چنان که فصل يازدهم سفر تکوين نيز بيانگر اين واقعيت مي باشد . مصنفان قديم بر اين قولند که کلده کشور اوريا سرزمين آتش ناميده مي شده ، و بطلميوس از شهری از آن نام مي برد که اوراکو يعني جايگاه آتش خوانده مي شده است . چه "گا" با الف ممدود ، _ گا _ کلمه ای فارسي و به معني جايگاه و مکان است .
اين نکته ياد کردني است که اسامي قديمي در طي قرون ، بر اثر آسانگيری و غفلت و ناداني يا بي خبری نسخه برادران يا اختلاف لهجه ها و تلفظات مؤلفان و مصنفان و مترجمان چنان تحريف شده و تغيير يافته که هنگام تطبيق اسامي قديم با نامهای جديد مشابه يکديگر نيستند و نبايد آنها را يکسان و هم معني به شمار آورد . از آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت که آنان که بر اين اعتقادند آذربايجان قسمتي از شمال سوريه است و نام آن از اسم آردوابيگارا پايتخت سوريه گرفته شده سخت در اشتباه مي باشند .
ايرانيان اين ايالت پهناور را به سه قسمت تقسيم مي کنند به اين شرح : شيروان و شماخي و آذربايجان . استرابن در کتاب يازدهم خود اين سرزمين را فقط به دو قسمت کوچک و بزرگ تقسيم کرده است . بطلميوس و ديگر جغرافي دانان بزرگ و مشهر به طور کلي درباره اين سرزمين تقسيماتي قائل نشده اند .
روز چهاردهم در مسيری که تپه و پشته بسيار داشت پنج فرسنگ پيش رفتيم . راهي که در اين روز پيموديم دنباله راه روزهای پيش در جهت شمال غرب بود . در طرف چپ از دشت وسيعي گذشتيم که ميدان جنگ ايرانيان و عثمانيان بوده است . مردم محل به ما توده های عظيمي سنگ نشان دادند و گفتند در همين محل سلطلن سليم پادشاه عثماني پسر شاه سليمان کبير با شاه اسماعيل پادشاه صفوي جنگيده است .
راه پيمائي آن روز ما در آلاکو پايان يافت . ايرانيان مي گويند اين شهر را که بر اثر جنگهای ايران و عثماني ويران شده هلاکو پادشاه تاتارها که قسمت بزرگي از قاره آسيا را زير فرمان خود درآورد بنا کرد .
روز پانزدهم گرچه راه هموارتر و صاف تر از راه روز پيش بود ، بيشتر پيش نرفتيم ، و در مرند فرود آمديم . مرند شهری زيبا و خوش منظر و خوبست و قريب دو هزار و پانصد خانه دارد ، و در داخل و بيرون آن باغهای بزرگ و دلگشا بسيار است . اين شهر در آخر جلگه ای که به کوهي کوچک منتهي مي شود واقع است . شهری است حاصلخيز و زيبا و رودخانه ای به نام زلولو از ميان آن مي گذرد ، و مردم آب اين رودخانه را به جويهای کوچکي تقسيم کرده اند ، و از آنها برای آبياری باغها و بوستانها و کشتزارهای خود استفاده مي کنند . مرند از نخجوان آبادتر ، خوش منظرتر و پرجمعيت تر است و ميوه هايش از نظر فراواني و لطافت و مزه از ميوه همه شهرهای سرزمين ماد بهتر است .
قرمزدانه يکي از فراورده های مرند است که به مقدار کم از صحرای اطراف شهر به دست مي آيد . قرمزدانه را فقط در هشت روز برج اسد جمع آوری مي کنند . پيش از اين مدت محصول به سبب عدم بلوغ کرم مولد آن نارس مي باشد . کرمها در موعد معين برگهايي را که روی آن رشد و نمو کرده اند مي شکافند و از ميان مي روند . ايرانيان به قرمزدانه کرميس مي گويند . اين کلمه از کرم گرفته شده و چون اين ماده از کرم در وجود مي آيد آن را بدين نام مي خوانند .
بنا بر اندازه گيری و محاسبه ايرانيان مرند در سي و هفت درجه و پنجاه دقيقه عرض شمالي و هشتاد و يک درجه و پانزده دقيقه طول شرقي واقع است ، و برخي بر اين عقيده اند که مرند همان شهری است که بطلميوس آن را مانداگارانا ناميده است . چون مرند و نخجوان آن عظمت و شکوه نداشتند که از آنان نقشه برداری کنند دستور اين کار را ندادم . اين نکته نيز گفتني است بنا به رواياتي که از ارامنه روزگاران قديم نقل شده نوح پيغمبر در مرند به خاک سپرده شده و اصولا" نام اين شهر از کلمه ای که در زبان ارمني به معني مدفن است اشتقاق يافته است . همچنين مي گويند زماني که هوا کاملا" صاف و زدوده از ابر و گرد و غبار باشد کوهي که کشتي نوح بر سر آن آرام گرفت ديده مي شود ، و نيز مي گويند به هنگامي که فضا کاملا" صاف و آسمان بي ابر باشد کوه آرارات از تبريز به چشم مي نمايد .
روز شانزدهم چهار فرسنگ رفتيم . راه امروز از ميان کوههايي مي گذشت که بسيار بار کاملا" به هم نزديک مي شدند ، اما به يکديگر نمي رسيدند . ساعت ده صبح به صوفيان رسيديم . اين شهرکي بود که در دشتي گشاده و پر از آب و حاصلخيز و درختناک افتاده بود . 1 به اعتقاد گروهي صوفيان همان سوفيای ماد باستان مي باشد . برخي مي گويند صوفيان مشتق از صوفي است و هنگامي که شاه اسماعيل به قصد اقامت در تبريز اردبيل را ترک کرد گروهي از صوفيان در آنجا رحل اقامت افکندند و بدين مناسبت صوفيان نام گرفت .
شب هنگام بارون آزاريک اين مرد پاک نهاد و صميم ارمني گذرنامه من با سفارشنامه هايي را که از استانداران ارمنستان و گرجستان گرفته بودم ، برداشت ، و بل از من عازم تبريز شد . به وی دستور دادم سفارشنامه ها را از نظر مسؤلان گمرکات تبريز بگذراند و از سوی من از آنها خواهش کند که به ماموران خود دستور دهند هنگام ورود من و همراهانم به شهر هيچ گونه مزاحمت به عمل نياورند ، و روز بعد آگاه شدم آذريک ماموريت خود را به تمام ترين و نيکوترين صورت انجام داده است .
روز هفدهم بعد از سپردن شش فرسنگ راه در مسير روزهای پيش و عبور از سرزمينهای سرسبز و پردرخت و حاصلخيز وارد تبريز شديم . سراسر دو طرف راه پوشيده از کشتزارهای گسترده دامن بود ، و در هر دو جانب آباديهای بسيار ديده مي شد . فاصله ايروان تا تبريز پنجاه و سه فرسنگ ايرانيست ، و هر فرسنگ ايراني معادل پنج ميل است ، و اين فاصله را به راحتي مي توان در مدت شش روز پيمود . اما کاروانها اين راه را در مدت دوازده روز طي مي کنند ، زيرا شترها فقط روزی چهار فرسنگ راه مي روند اما ششصد تا هفتصد پزان بار حمل مي کنند . اسبها و قاطرها روزی پنج يا شش فرسنگ راه مي روند اما معمولا" بيش از دويست و بيست پزان بار و يک سرنشين نمي کشند .
تبريز شهری است بزرگ و پرجمعيت و از لحاظ بازرگاني و ثروت و جمعيت دومين شهر ايران است و تبريز در آخر ذشتي وسيع ، در دامنه کوهي بنا شده که بنا به قول محققان جديد همان کوهي است که پوليت ، ديودور، و بطلميوس آن را اورنت يا بارونت ناميده اند . شهر به صورتي نامنظم ساخته شده ، و به هيچ شکل هندسي شباهت ندارد . نه حصار دارد نه قلعه و استحکامات . رود کوچکي به نام اسپين چا از آن مي گذرد . جريان اين رود گاهي مايه بروز و ظهور ضايعات و خساراتي به خانه ها و بوستانهايي که در ساحل آنست مي شود . رود ديگری نيز در شمال جاری است که مقدار آب آن در فصل بهار و پائيز از اندازه آب رود سن در فصل زمستان کمتر نيست . نام اين رود آجي به معني شور است . زيرا در مدتي متجاوز از شش ماه سيلابهايي که از زمينهای پرنمک مي گذرند و آبشان شور مي شود به آن مي پيوندند.
تبريز نه محله دارد و جمعيت آن مانند ديگر شهرهای ايران به دو فرقه حيدری و نعمتي تقسيم شده است . اين دو فرقه منسوب به دو دسته مي باشند که در قرن پانزدهم ميلادی متشکل شده اند و مانند دو گروه گلف و ژيبلين در ايتاليا با هم مبارزه مي کنند . تبريز قريب پانزده هزار دکان دارد . در ايران دکانها جدا از خانه ها ، در کوچه های دراز و عريضي که مسقف است ساخته شده اند ، اين کوچه ها که غالبا" در مرکز شهر بنا شده اند بازار ناميده مي شوند . خانه ها بيرون بازار ساخته شده اند ، و تقريبا" همه دارای باغچه مي باشند . تبريز خانه های باشکوه و مجلل زياد ندارد ، اما آبادترين و بهترين بازارهای آسيا در اين شهر مي باشد . طول و وسعت بازارهای تبريز ، زيبايي و ظرافت و عظمت گنبدهايي که روی بازارها را پوشانده ، جمعيت کثيری که در اين بازارها رفت و آمد مي کنند ، دکانهايي که انباشته از کالاهای متنوع است بيانگر آباداني و شکوه شهر مي باشند . قشنگ ترين و خوش نما ترين بازارهای تبريز بازاريست که جايگاه خريد و فروخت مصنوعات گرانبها و انواع جواهر مي باشد . اين بازار قيصريه نام دارد که به معني بازار شاهي است . اين بازار که هشت گوشه وبسيار وسيع است حدود سال هشتصد و پنجاه هجری به فرمان ازون حسن که پايتختش تبريز بوده ، ساخته شده است . عمارات عمومي ديگر تبريز از نظر شکوه و عظمت و کثرت جمعيت و زيادی رفت و آمد کمتر از بازار نيست ، در اين شهر سيصد کاروانسرا وجود دارد که بعض آنها چندان وسيع است که سيصد نفر مي توانند در آن سکونت اختيار کنند . قهوه خانه هايي که در آن چای مي نوشند و قليان مي کشند ، اماکني که مخصوص نوشيدن نوعي مشروب است که از شيره خشخاش مي گيرند ، گرمابه ها و مسجدهای عظيمي که متناسب با ديگر بناهای با شکوه ساخته شده اند در اين شهر فراوان است . تبريز دويست و پنجاه مسجد بزرگ دارد . من به وصف و شرح خصوصيات ساختمان اين مساجد نمي پردازم زيرا تقريبا" مشابه عبادتگاههای اصفهان ساخته شده ، و من در موقع مناسب به شرح آنها مي پردازم . مسجد عليشاه کاملا" ويران شده ، اما مردم قسمت پايين آن را برای گزاردن نماز ، و مناره بلندش را تعميير و ترميم کرده اند . کساني که از ايروان به تبريز سفر مي کنند نخستين اثری که پيش از وارد شدن به شهر مي بينند ، همين مناره است . خواجه عليشاه صدر اعظم غازان خان در حدود چهارصدسال پيش اين مسجد را بنا نهاده است . غازان که مرکز و مقر پادشاهيش در تبريز بوده ، در همين شهر در گذشته ، و به خاک سپرده شده است . آرامگاه او در مناره بزرگي که به نام او منارغازان خان خوانده مي شود و اکنون خراب شده ديده مي شود.
اميرشيخ حسن ، سيصد و بيست و شش سال پيش مسجدی به نام استاد شاگرد ساخت که اکنون نيمه ويران است .همه سطوح دروني و برخي از سطوح بيروني آن زرنگار بوده است .
يکي از پادشاهان ايران موسوم به جهان شاه در سال هشتصد و هفتاد و هشت قمری مسجدی ساخت که به نام مسجد کبود معروف است . اين مسجد دارای دو مناره کوچک مي باشد ، و دو مناره ديگر که از نظر فني دارای خصوصيتي ممتاز است و از نظر بلندی و قطر با مناره کوچک موافقت ندارد بر آنها قرار گرفته ، چنان که مناره های کوچک به جای پايه مناره های بزرگ محسوب مي شود .
تبريز سه بيمارستان دارد که به خوبي از آنها نگهداری مي شود و همه پاکيزه و تميزند . در آنها کسي را نمي خوابانند اما به هر کس که آنجا بيايد دو نوبت غذا مي دهند . به اين بيمارستانها آش داکن ، مي گويند ، يعني جايي که اطعام مي کنند .
در انتهای شهر ، در طرف مغرب ، روی يک کوه کوچک زيارتگاه بسيار زيبايي است که عين علي يعني چشم علي ناميده مي شود . ايرانيان مي گويند که حضرت علي داماد پيغمبر زيباترين مرداني بوده که در سراسر دنيا پا به عالم هستي نهاده است ، و هر وقت بخواهند زيبايي کسي را بستايند مي گويند اين عين علي است . اين ساختمان زيارتگاه و در عين حال محل تفريح مردم تبريز است .
بيرون شهر و در طرف مشرق ويرانه های يک قلعه بزرگ ديده مي شود که به آن قلعه رشيديه مي گويند . اين قلعه را خواجه رشيدالدين صدراعظم غازان خان در حدود چهارصدسال پيش ساخته است ، غازان خان چون معتقد بود يک وزير نمي تواند تمام امور کشور را به درستي اداره کند دو صدر اعظم برای خود انتخاب کرد . شاه عباس کبير پس از معاينه خرابه های اين قلعه عظيم چون تشخيص داد محل آن برای ايجاد يک شهر بزرگ بسيار مناسب است در حدود صد سال پيش دستور داد رشيديه را از نو آباد کنند . اما پس از مرگ وی جانشينانش مصلحت آن ديدند که قلعه ، همچنان ويران بماند .
ترکان عثماني طي سالياني که بر تبريز تسلط داشتند قلاع و استحکاماتي بنا نهادند که ويرانه های آنها به جاست . پيرامون تبريز هيچ نقطه مناسب ، اعم از قله کوه يا تپه نيست که بر آن ويرانه های برجها ، باروها و قلعه های کوچک نباشد . در بيشتر اين خرابه ها به نظر تحقيق و تـأمل نگريسته ام ، کاويده ام و جستجو کرده ام ، اما هيچ گونه آثار عتيقه در آنها نيافته ام ، آنچه به دستم آمده جز سنگ و آجر نبوده است .
يک مسجد بزرگ که سطح داخلي ديوارهای آن پوشيده از سنگهای مرمر صاف و صيقلي ، و سطوح خارجي آن خاتم کاری است تنها بنای کاملي از ابنيه ترکان عثماني است . ايرانيان به سبب کينه و نفرتي که نسبت به ترکان دارند از اين مسجد به سزا مواظبت نمي کنند ، و در پاکيزه نگهداشتنش نمي کوشند و آن را نجس و شوم مي شمارند .
بيرون تبريز در طرف جنوب ، خرابه های کاخهای پادشاهاني که در قرون اخير سلطنت مي کرده اند مشاهده مي شود . در طرف مشرق بقايای کاخي است که ارامنه آن را مقر سلطنت خسرو پرويز مي دانند و معتقدند خسرو صليب واقعي حضرت عيسي و ديگر چيزهای مقدسي را که از اورشليم به تاراج گرفته بود ، در اين کاخ نگهداری مي کرده است .
ميان ميدانهايي که من در شهرهای مختلف ديده ام ميدان تبريز از همه وسيع تر است ، حتي از ميدان اصفهان نيز بزرگ تر مي باشد . در زمانهای گذشته بارها و بارها ترکان عثماني سي هزار مرد سپاهي برای جنگ در اين ميدان گرد آورده اند . عصرها مردم برای گردش و گذراندن وقت ، و ديدن نمايشهايي که در اين مکان اجرا مي شود به ميدان مي آيند ، به طوری که هميشه پراز جمعيت است . نمايشهايي که در اين محل انجام مي گيرد عبارتست از شعبده بازی ، چشم بندی ، بندبازی ، کشتي گيری ، جنگ قوچها ، گاوبازی ، معرکه گيری ، قوالي ، حماسه سرايي ، رقص گرگ و بسيار نمايشهای ديگر . مردم تبريز مخصوصا" از نمايش رقص گرگ خيلي خوششان مي آيد . بعضي کسان گرگهايي را که برای رقصيدن تربيت کرده اند از راههای بسيار دور به تبريز مي آورند و مي فروشند . بهای گرگهايي که خوب مي رقصند از پانصد اکو بيشتر است . گاهي گرگهايي رقاص به سبب خشمگين مي شوند و آرام کردن آنها آسان نيست . ميدان تبريز صبحها نيز پر جمعيت و شلوغ است ، و مردم برای خريد خواربار و انواع چيزهای کم قيمت به آن جا مي روند .
در تبريز يک ميدان بزرگ ديگر نيز هست . اين ميدان نزديک قلعه ويران شده معروف به قلعه جعفر پاشا واقع است . مي گويند زماني که قلعه آباد بوده اين ميدان مرکز تجمع تسليحات و لوازم جنگ بوده است . اما اکنون کشتارگاه شهر است ، و گوسفندها را در اين محل مي کشند و پوست مي کنند ، و گوشتشان را برای فروختن به نقاط مختلف شهر حمل مي کنند .
کوشش بسيار کردم تا بدانم تبريز چقدر جمعيت دارد ، اما موفق نشدم . به هر صورت مي توان باور کرد که جمعيت شهر از پانصد و پنجاه هزار نفر کمتر نيست ، اما برخي از مردمان سرشناس و صاحب نام به من گفته اند که در اين شهر بيش از يک ميليون و صد هزار نفر زندگي مي کنند .
عده زيادی از بيگانگان نيز در تبريز سکونت اختيار کرده اند و به کارهای مختلف اشتغال دارند . در اين شهر هر گونه کالا فراوان است . صنعت نساجي و ابريشم بافي و زرگری ترقي بسيار کرده است . بهترين نوع دستار در تبريز درست مي شود . از بازرگانان هم شنيده ام که هر سال متجاوز از شش هزار عدل ابريشم در کارگاههای اين شهر بافته مي شود . بازرگاني اين شهر در سراسر ايران ، عثماني ، مسکوی ، تاتارستان ، هند و سواحل دريای سياه گسترش يافته است .
هوای تبريز سرد و خشک و کاملا" سالم است ، چنان که برای ناراحتيهای ناشي از ناسازگاری هوا زمينه ای وجود ندارد . زمستانش طولاني است . شهر رو به شمال دارد ، و بر قله های کوههای مجاور قريب نه ماه از سال برف فرو مي بارد . در اين شهر هر بامداد و شامگاه باد مي وزد ، و جز در فصل تابستان بيشتر روزها باران مي بارد يا آسمان ابرناک است . عرض جغرافيايي تبريز سي و هشت درجه و طولش هشتاد و دو درجه مي باشد . شهر غرق وفور نعمت است ، و مردم به هرچه نيازمندند دسترسي دارند ، و همه چيز ارزان است . در نهر آجي که شرح آن گذشته ماهي صيد مي شود ، اما ماهيگيری در اين رود زماني ميسر است که آب آن فرو نشسته باشد . در تبريز قيمت يک ليور نان دو دينار ، بهای يک ليور گوشت هجده دينار است ، و گوشت پرندگان و شکار ، اقسام ميوه و شراب و پنير به قيمت ارزان معامله مي شود . بهای انواع سبزی آن قدر کم است که باور کردني نيست ، مخصوصا" مارچوبه که تقريبا" قيمت ندارد . در حوالي شهر گوزن و شکار فراوان ديده مي شود ، اما چون ايرانيان به خوردن گوشت گوزن و شکار رغبت زياد ندارند آنها را کمتر شکار مي کنند . در کوههای تبريز عقاب نيز هست و من بارها ده نشيناني را ديده ام که عقابي را به پنج سو مي فروختند . مردم عقاب را با شاهين صيد مي کنند . طرز کارشان شگفت انگيز و تحسين آفرين است . شاهين نخست دور عقاب پرواز مي کند ، ناگهان بر او حمله مي برد و چنگالهايش را در پهلويش فرو مي کند ، و در حال پرواز چندان بالهايش را بر سر او فرو مي کوبد که عقاب بي حال مي شود . گاهي نيز با هم به زمين مي افتند . بسيار مواقع شاهين در شکار مرال نيز به صاحبش ياری مي کند بدين گونه که بر وی مي تازد و بي حالش مي کند .
اگر آنچه درباره تبريز گفتم جالب و در خور توجه بود اين نکته شگفت تر از آنهاست . که در تبريز و اطرافش شصت جور انگور به بار مي آيد ، و مي توان باور کرد که در ايران هيچ جا نيست که بتوان مانند تبريز به راحتي و آسايش و آرامش تمام زندگي کرد .
در محلي از اطراف تبريز معدن عظيمي از سنگ مرمر سفيد وجود دارد و يک نوع آن چنان صاف و بي غش است که از پشت صفحات آن مي توان هر چيز را مشاهده کرد . مي گويند اين نوع مرمر از يخ بستن تدريجي آب يکي از چشمه ها حاصل شده است . در نقطه ديگری از حوالي شهر معدن نمک و طلا وجود دارد . در زمانهای قديم از معادن طلا بهره برداری مي شده ، اما مدتهاست اين کار به سبب اين که خرجش بر دخلش مي چربد متروک مانده است .
در نزديکيهای تبريز چشمه های آب معدني زياد است . يکي از آنها که مردم زياد به آن جا رفت و آمد مي کنند آب معدني بارنج واقع در نيم فرسنگي شهر است ، و ديگر چشمه سيد کند که در آبادی ديگری در شش فرسنگي تبريز جاری است . آب اين چشمه ها گوگردی است و برخي سرد و بعضي داغ مي باشند .
من در سراسر روی زمين شهری نمي شناسم که در باره وجه تسميه و تاريخ و چگونگي بنای آن ميان محققان جديد اين قدر اختلاف در ميان باشد . باز آوردن همه اقوال مصنفان نه لازم است و نه مفيد ، و من از ميان نظرات مختلفي که در اين باره اظهار شده به ذکر چند گفته اکتفا مي کنم . نخست بايد بگويم که ايرانيان عموما" اين شهر را تبريز مي نامند ، و اگر من به روش اروپاييان آن را توری مي خوانم به منظور رعايت تلفظ اروپاييان و تفهيم بيشتر است . تيکسر و اولئآريوس و برخي ديگر از محققان بر اين اعتقادند که تبريز همان شهر است که بطلميوس در پنجمةن لوحه و جدول آسيايي خود گابريس خوانده است ، زيرا حرف "گ" در زبان يوناني آسان به حرف "ت" تبديل مي شود . لونلاويوس ، ژوو و آيتون معتقدند تبريز کنوني همان شهر است که اين جغرافي دان قديمي آن را به جای تورا ، تروا ناميده و بر اثر تحريف يکي دو حرف بدين صورت درآمده ، اما عقيده ايشان باطل است زيرا تروا در ارمنستان و تبريز در ماد است . و اين دو شهر دور از هم نمي تواند يکي باشد ، و شباهت ظاهری اين دو اسم در تلفظ موجب اشتباه اين مؤاف شده است . تبريز کلمه ای فارسي است ، و اين نام را در سال 165 هجری بر اين شهر نهاده اند . و چون تبريز چند قرن پس از نوشته های آنان ساخته شده بنابراين تروا و گابريس شهرهای ديگری بوده اند . نيژر مي گويد تبريز سوز ماد مي باشد که در تورات مهم شمرده شده ، بعضي نيز بر اين باورند تبريز همان شهر است که در کتاب اسدرا _آکتما يا آماتا ناميده شده است .
گروهي از مصنفان و مؤلفان مانند بطلميوس و مترجم اثر وی جای آن را در آشور و برخي ديگر در ارمنستان نموده اند . سرآمدان اين گروه عبارتند از نيژر ، سدرن ، آيتون و ژوو . از روی ديگر مارک پل ونيزی محل اين شهر را در پارت دانسته است . اما کالکونديل سخني ديگر دارد . وی محل تبريز را جايي دورتر از همه مصنفان برده ، و آن را در ايالتي که در روزگاران کهن پرسپوليس مرکز آن بوده ، دانسته است . به هر روی چنان که پيش از اين گذشت ميان محققان و مصنفان در اين باره اختلافات بحث انگيز در ميان است ، و به عقيده من نظريه موله مترجم و مفسر اثر بطلميوس ، آناني ، ارتليوس ، گلنيتس ، دولاواله ، دواتلاس از نظريه ديگران قانع کننده تر و مستدل تر مي باشد . به عبارت ديگر تبريز همان شهر باستاني اکباتان است که در تورات و تاريخهای کهن آسيا از آن سخن در ميان آمده است .
اگر اشتباه نکنم مينادوا مصنف و محقق ايتاليايي بحث روشن و مستدلي درباره اثبات اين نظريه دارد . با اين همه با اعتقاد تمام مي گويم که در سراسر شهر تبريز نه از آثار باستاني و عمارات و ابنيه کهن اثری ديده مي شود ، و نه از آثار کاخ اکباتان که روزگاراني ييلاق پادشاهان آسيا بوده نشاني بجاست ، و نه از کاخ دانيال که بعدها آرامگاه پادشاهان ماد شده ، و يوسف در کتاب دهم خود آورده که در زمان وی هنوز موجود بوده اثری ديده مي شود ، و اگر به احتمال ضعيف اين قصرهای بزرگ و باشکوه شانزده قرن پيش از روزگار ما در محل کنوني تبريز وجود داشته اکنون از آنها هيچ نشاني به جا نيست . و در اطراف شهر آن جا که عمارات رفيع فرو ريخته جز آجر و خاک و ريزه های سنگ چيزی ديده نمي شود ، البته اين مصالح ساختماني در عهد باستان به کار نمي رفته است .
محققان و تاريخ نويسان ايران همه بر اين قول اند که تبريز در سال 165 هجری قمری بنا شده اما درباره خصوصيات ديگر شهر اختلاف نظر شديد دارند . برخي از آنان بنای تبريز را به زبيده خاتون که به معني گل سرسبد بانوان است ، زن هارون الرشيد خليفه بغداد نسبت مي دهند. مي گويند : روزی زبيده خاتون چنان بيمار شد که هيچ کس به شفا يافتنش اميد نداشت در چنان حال يک پزشک مادی پيدا شد ، و در اندک مدتي او را از رنج بيماری رهاند . زبيده خاتون نمي دانست چه پاداشي در برابر اين خدمت بزرگ به پزشک بدهد انتخاب آن را به خود وی واگذار کرد . او خواهش کرد زبيده خاتون دستور دهد در زادگاه وی شهری به افتخارش بسازند ، همسر خليفه خواهش پزشک را پذيرفت و بي درنگ دستور داد ساختن شهر را آغاز کنند . اين شهر را پس از احداث تبريز نام نهادند تا ميان اين نام و طبابت از نظر اسمي رابطه و قرينه ای برقرار باشد . چه طب به معني پزشکي است و ريز از مصدر ريختن اشتقاق يافته است .
بعضي ديگر نظريه ای مشابه اين دارند . مي گويند يکي از سرکردگان سپاه هارون الرشيد هلاکوخان نام داشت . وی گرفتار تبي شد که مدت دو سال هر چه به درمانش کوشيدند سودمند نيفتاد ، و همه کسانش از شفا يافتنش نااميد شدند . اتفاقا" گياهي را که در همين محل شهر تبريز روييده بود خورد ، و در زمان بهبود يافت . به شکرانه شفايافتنش دستور داد در همان مکان که آن گياه شفابخش روييده بود شهر بزرگي بسازند چون ساخته آمد آن را "تب رفت " نام نهاد ، بعدها بر اثر تحريف و تصحيف به منظور آسان و زيبا شدن تلفظ تب رفت به تبريز مبدل شد .
ميرزا طاهرخان يکي از دانشمندان و مردان بلند مقام ايران ، پسر ميرزا ابراهيم خان ناظر ايالت درباره وجه تسميه شهر تبريز به نوعي ديگر اظهار نظر کرد . وی گفت : روزی که ساختن اين شهر را آغاز نهاده اند هوا چنان خوب بوده که مردم معتقد شده اند هر کس در اين شهر اقامت کند هرگز دچار تب نمي شود . بنابراين تصور آن را تبريز نام نهاده اند . همين شخصيت بلند نام گفت در خزانه سلطنتي اصفهان مسکوکاتي نگهداری مي شود که نام زبيده خاتون همسر هارون الرشيد بر آنها نقش است . اين سکه ها در مرند کشف ، و به خزانه منتقل شده است . همچنين مقدار زيادی مسکوکات طلا و نقره از پادشاهان ماد به دست آمده ، وی در دنبال سخنان خود آورد که روی اين سکه ها خطها و صورتهايي به زبان يوناني نقش شده ، و روی يکي نيز اسم دقيانوس ضرب شده ، و از من خواست درباره دقيانوس اطلاعاتي به او بدهم . در جوابش گفتم که درباره اين شخص اطلاعات خاصي ندارم . شايد وی همان داريوش باشد .
شهر تبريز بارها دچار زلزله شده ، نخستين بار شصت و نه سال پس از بنای آن زلزله مهمي روی داد که تقريبا" بيشتر شهر ويران گرديد . متوکل عباسي که در آن زمان خليفه بود دستور داد آن را وسيع تر و بزرگ تر از آنچه بود بسازند . صد ونود سال پس از اين حادثه روز چهاردهم صفر ، زلزله ای سخت تر از بار اول تبريز را لرزاند و قسمت اعظم شهر را ويران ساخت . جغرافي نويسان نوشته اند مدتها بعد يکي از اخترگران معروف به نام ابوطاهر که از مردم شيراز بود و در تبريز توطن اختيار کرده بود پيشگويي کرد در سال 235 هجری هنگامي که آفتاب وارد برج عقرب مي شود زلزله مهيبي در تبريز به وقوع مي پيوندد و سراسر شهر خراب مي شود . مردم به پيشگوييش اعتنا نکردند . اخترگر برای اين که خلق را از گزند زلزله برهاند پيش حاکم رفت و از وی خواهش کرد مردم را به بيرون شدن از شهر و رفتن به دشت و صحرا تشويق و وادار کند . او نيز در اين کار بسيار کوشيد ، اما چون بيشتر مردم به پيشگويي ستاره شناس اعتقاد تمام نداشتند ، همچنين مي پنداشتند که اخترگر و حاکم به غرضي آنان را به ترک شهر ترغيب مي کنند از خانه بيرون نشدند . اتفاق را در همان روز و همان ساعت که اخترگر پيش بيني کرده بود زلزله مهيبي روی داد ، شهر ويران گشت و چهل هزار نفر جان باختند . سال بعد خليفه وقت به امير دينورن پسر محمد رودان ياردی نايب السلطنه ايران فرمان داد که شهر را بزرگ تر از آنچه بود تجديد بنا کند ، و پيش از شروع از ابوطاهر منجم بپرسد که چه روزی برای آغاز نهادن بدين کار سعد است . وی فرمان خليفه را به کار بست ، و ابوطاهر ماه عقرب را معين کرد ، و گفت اگر در اين ماه باز سازی شهر شروع شود هرگز دچار بلای زلزله نمي شود ، اما باشد که از سيل آسيبهای سنگين بدان رسد . و تاريخ بيانگر صحت پيشگويي ابوطاهر شد .
از آن روزگاران روز به روز بر وسعت و عظمت تبريز افزوده شد . چنان که چهارصد سال پيش زمان پادشاهي غازان خان عرض آن از شمال به جنوب از کوه کوچک عين علي تا کوه مقابل آن به نام چوران داغ واقع در جنوب گسترش يافت ، و طولش از مشرق به مغرب از رود آجي تا آبادی بانينج در دو فرسنگي تبريز در گذشت ، و جمعيتش آن قدر زياد بود که بر اثر شيوع بيماری طاعون در يک محله شهر بيش از چهل هزار تن جان باختند و محلات ديگر شهر از ظهور بيماری و مردن آن خلق آگاه نشدند.
در سال 696 هجری برابر 1490 ميلادی پادشاهان صفوی که از اخلاف شيخ صفي بودند ، و ايران را زير فرمان خود گرفته بودند مقر حکومت خويش را از اردبيل وطن خود به تبريز منتقل کردند . پادشاه صفوی که به سبب نزديک بودن تبريز به کشور عثماني از موقع شهر و تثبيت سلطنت خود مطمئن نبود ، از اين جهت قزوين را به پايتختي برگزيد . دو سال پس ازاين انتقال سلطان سليم پادشاه عثماني در سال 1514 ميلادی بر تبريز مسلط شد . در آن بسيار نماند و پس از استقرار پادگان بزرگي به عثماني بازگشت ، اما غنيمتهای بسيار برگرفت به علاوه قريب سه هزار تن از صنعتگران و هنرمندان شهر را که بيشتر آنان ارمني بودند با خود به قسطنطيه برد و در آن جا مسکن داد .
مدتي کوتاه پس از بازگشتن سليم به عثماني ، مردم تبريز ناگاه به پا خاستند و با کمک عده ای از سپاهيان ايران بر پادگان ترکان تاختند .همه را از دم تيغ گذراندند و بر شهر مسلط شدند. سلطان سليم به شنيدن اين خبر خشمگين گشت و به بازگرفتن تبريز مصمم شد ، ولي عمرش وفا نکرد ، اما جانشينش شاه سليمان کبير ، ابراهيم پاشا سردارش را به گرفتن تبريز مأمور کرد . وی شهر را به تصرف خويش درآورد ، در آن قلعه نظامي مستحکمي ساخت ، صد و پنجاه توپ در نقاط حساس قلعه نصب و چهار هزار تن از رشيدترين سربازان خود را در قلعه مستقر کرد و به نگهباني شهر گماشت ، اما هيچ يک از اين تدابير سودمند نيفتاد ، دلير مردان تبريز پس از بازگشتن وی به کشورش بار ديگر ناگهان مردانه قيام کردند و شهر را به تصرف خويش درآوردند . ابراهيم پاشا پس از سپری شدن سه سال دگر بار مأمور گرفتن تبريز و گرفتن انتقام از مردمان آن شد . وی در سال 955 هجری مطابق 1584 ميلادی به صورتي وحشيانه بر تبريز مسلط شد ، و سربازانش را در غارت کردن شهری بدان آبادی آزاد گذاشت . آنان با آتش و آهن چندان که مي توانستند خرابيها به بار آوردند ، تاراجها و شکنجه ها کردند و فجايع بيشمار به بار آوردند ، و در آخر قصر شاه تهماسب و همه ساختمانها و عمارات بزرگ را ويران ساختند ، اما مردم دلير تبريز دگر بار هم ، قد مردانگي برافراشتند ، و در اوائل پادشاهي سلطان مراد عثماني ، به کمک معدودی از سپاهيان ايران ده هزار تن افراد پادگان عثماني را که مأمور حفاظت شهر بودند از پا درآوردند ، و بر شهر مسلط شدند . مراد از شجاعت و دليری و مردانگي مردمان تبريز سخت در وحشت افتاد ، و سپاهي سنگين به سرکردگي عثمان پاشا صدراعظمش به تسخير تبريز فرستاد . وی در سال 994 هجری شهر مرد پرور تبريز را گرفت و به ترميم و تعمير قلاع و استحکاماتي که قبلا" عثمانيها ساخته بودند ، و بر اثر حمله جنگجويان تبريز آسيب ديده بود ، پرداخت .
هيجده سال پس از يورش سپاهيان عثماني به سال 1603 ميلادی شاه عباس با سپاهي اندک با مهارت و تدبيری در آخور آفرين و تحسين تبريز را از چنگ عثمانيها بيرون آورد . او افراد رشيد سپاه خود را به چندين دسته تقسيم کرد . افراد اين دسته ها ترکهايي را که معابر بيرون شهر را نگهباني مي کردند چنان به سرعت دستگير کردند و کشتند که پادگان ترکها خبر نشد . آن گاه فرمانده سپاه ايران يک دسته از سربازان خود را در لباس بازرگانان به تبريز فرستاد . در آن زمان رسم بر اين بود که کاروانهای عظيم پيشاپيش حرکت خود دسته ای را برای تدارک مقدمات ورود خود به شهر مي فرستادند . ترکان بدين گمان که نگهبانانشان درباره هويت اينان تحقيق کافي کرده اند ، مانع ورودشان نشدند . شاه عباس همين که يقين کرد دسته پانصد نفری وی وارد شهر شده اند با شش هزار تن سپاهي خود به پادگان دشمن حمله برد . دو تن از سردارانش نيز با گروهي لشکر از دو جانب به حمله پرداختند . نظاميان ترک که خود را از همه سو در محاصره ديدند به شرط اين که کشته نشوند ، تسليم شدند .
مورخان تصريح کرده اند که سپاهيان ايران برای نخستين بار در اين جنگ تفنگ به کار بردند . و چون شاه تأثير سلاح آتشين را از نزديک دريافت دستور داد همه آنان را به تفنگ مسلح و مجهز کنند .
برای اين که از اقوال مورخان و محققان چيزی و گرچه مهم نباشد ناگفته نماند ، عقيده مؤلفان ارمني را نيز مي آورم . آنان گفته اند : تبريز از جمله شهرهای بسيار کهن آسياست ، و در زمانهای قديم شاهستان يعني پايتخت ناميده مي شده . از پادشاهان ارمنستان يکي به نام کسروئس (cosroes) اين نام را به تبريز که در زبان ادبي ارمنستان به معني جايگاه انتقامجويي است ، تغيير داد . زيرا او پادشاه ايران را که برادر وی را کشته بود در اين شهر شکست داد .
ايالت تبريز بزرگ ترين و مهم ترين ايالات ايران است ، به همين جهت لايق ترين و مهم ترين افراد به حکومت اين ايالت منصوب مي شوند . از اين شهر هر سال در حدود سي هزار تومان که معادل يک ميليون و سيصد و پنجاه هزار ليور است عايد مي شود . البته درآمدهای جنسي و غير رسمي که به طور کلي در حکومتهای آسيايي به دست مي آيد ، و مقدار آن نيز زياد است عايدی رسمي به حساب نيامده است .
حاکم تبريز به عنوان عالي و ممتاز "بيگلربيگي " خطاب مي شود ، و هميشه سه هزار سوار
زير فرمان دارد ، و حکام و خانهای شهرهای قارص ، اورميه ، مراغه ، اردبيل و بيست سلطان
که روی هم پانزده هزار سپاهي زير فرمان دارند همه فرمانبر وی اند .
در تبريز دو تن از کشيشان به پيشبازم آمدند،و مرا در محلي که برای اقامت و پذيرايي مسافران آماده دارند فرود آوردند . از ايشان خواهش کردم مدت پانزده روز خبر آمدن مرا به کسي نگويند . زيرا مي خواستم در اين مدت همچنان که محمولاتم را هنگام ورود به مينگرلي کاملا" مرتب و منظم کرده بودم ، در اين جا نيز نظم و ترتيب بدهم ، و چيزهايي را که برای شاه آورده بودم چنان رديف و مرتب کنم که به هنگام لازم بتوانم يکايک را به معرض تماشای شاهنشاه بگذارم . اما ديری نگذشت که بسياری از مردم آگاه شدند و ميرزاطاهر پسر تحصيلدار کل ايالت که در آن زمان در غياب پدرش وظايف وی را انجام مي داد ، کسي را نزد رئيس گروه مبلغان فرستاد و پيغام داد از اين که وی را از ورود اروپايياني که به خانه خود پذيرفته هند آگاه نکرده اند متعجب شده است . اسقف برای پوزش طلبي از قصورش نزد وی رفت ، از طرف من به وی گفت : چون تازه آمدم و هنوز خود را برای بيرون رفتن آماده نکرده ام خدمت نرسيده ام ، و البته چند روز ديگر پس از اين که في الجمله به وضع خود سر و صورتي دادم برای عرض سلام خدمت مي رسم .
روز بيست و سوم آقای ميرزاطاهر که در سفر اولم با او آشنا شده بودم ، همراه پسر خان گنجه به ديدنم آمد ، وی با محبت و مهرباني زياد مدت دو ساعت درباره اخبار و اوضاع اروپا خاصه پيشرفت علم و صنعت در آن قاره مطالبي از من پرسيد . از آن پس مدتي با خوشحالي و مسرت از دولتمندی و مقامات مهم افراد خانواده خود ، و وظايف خطيری که به برادرش سپرده شده صحبت کرد و گفت او ارشد سه برادر جوان ترش مي باشد و همه تأهل اختيار کرده اند . ابراهيم پدر ميرزاطاهر چنان که اشاره شد محصل کل ماليات در سراسر آذربايجان بود . همان کسي بود که در کتاب تاجگذاری شاه سليمان بارها از او ياد و خبرهايي از وی درج شده است .
وقتي من وارد تبريز شدم در آن جا نبود ، و برای انجام دادن امور مربوط به خود به شزوان واقع در نزديکي دريای خزر رفته بود و پسرش وظايفش را انجام مي داد . وی به زبان ترکي و عربي آشنا بود ، و به اين زبان و زبان فارسي کتابهای زياد داشت . افرون بر اين طي چند سال از يک مبلغ مسيحي فلسفه غربي و علوم اروپايي را فرا گرفته بود . روی هم رفته مردی متبحر ، هوشمند ، روشن بين و عارف بود . بعد از دو ساعت صحبت کردن در موضوعات مختلف اظهار تمايل کرد که ساعتها و جواهرهايي را که مي توانست بخرد نشانش بدهم . من نه ميل به اين کار داشتم و نه آماده بودم . اما آن قدر اصرار کرد که نتوانستم تقاضايش را رد کنم . ناچار يک قسمت از جواهرهای کوچک و کم بها را نشانش دادم . او چندتای آنها را انتخاب کرد و برداشت .
چون شب درآمد طهماسب بيگ که به جای پدرش منصورخان در سمت فرمانروای آذربايجان خدمت مي کرد و پدرش پيوسته در دربار شاه زرگر خاصش را نزد من فرستاد و پيغام داد که روز بعد جواهرات کوچک و سبک قيمتم را به معرض تماشای او بگذارم . در جواب وعده و قول دادم در موقع معين خواهم رفت ،و روز ديگر ، هم به ديدن وی و هم به ملاقات ميرزاطاهر رفتم . روز بيست و پنجم در محضر مقامات بلند پايه و شخصيتهای مهم امور دولتي خبر به دام افتادن يک کاروان مهم تجاری به دست دزدان ،مورد تأييد و تصديق قرار گرفت . اين کاروان در ماه گذشته از طريق اصفهان ، از راه خشکي به هندوستان در حرکت بوده است . معمولا" هر سال در ماه اوت از راه قندهار واقع در خراسان کاروان بزرگي به طرف هندوستان راه مي افتد . اين کاروان ثروت زياد به همراه داشته ، و با اين که عده کاروانيان بسيار بوده ، راهزنان افغاني
نکاتی مفیـد برای افزایـش طـول عمـر باطـری موبایـل
اپل، سامسونگ، نوکیا، سونی اریکسون و دیگر برندهای معتبر با ارائه تلفن های همراه هوشمند خود اجازه می دهند تا کاربران علاوه بر مکالمه با تلفن های همراه به بازی، گوش دادن به موسیقی و تماشای ویدئو، ثبت تصاویر و ویدئو و دهها قابلیت جالب دیگر دسترسی داشته باشند.
با توجه به طیف متنوعی از قابلیتهای قابل اجرا بر روی تلفن همراه، جای تعجب نیست که عمر باطری تلفن همراه همواره یکی از نگرانیهای اصلی برای توسعه دهندگان، تولید کنندگان و کاربران تلفن های همراه است.
جالب اینجاست که طی سالهای متمادی که گذشته است، هنوز هم باطریهای تلفن های همراه هوشمند نهایتا برای مدت 72 ساعت قابل استفاده هستند و نه بیشتر !
در واقع این موضوع مربوط به این میشود که با وجود پیشرفت تکنولوژی در ساخت باطری های تلفن های همراه، به همان نسبت سخت افزارهای قدرتمندتر و بالطبع پرمصرف تری در تلفن های همراه استفاده شده است. (البته به نظر شخصی من تکنولوژی باطری های موبایل و لپ تاپ طی دهه گذشته تغییر شگرفی نکرده است)
یکی از اصلی ترین مشکلات کاربران گوشی های هوشمند هم مشکل تخلیه زودهنگام باطری های تلفن هایشان است. در این مطلب 10 نکته ساده و کاربردی معرفی خواهد شد که از طریق آن میتوانید زمان استفاده از باطری های تلفن های هوشمند را افزایش دهید.
1. خاموش کردن قابلیت لرزاننده یا ویبره (Vibrations):
قابلیت ویبره از امکانات قدیمی تلفنهای همراه است. اما مهمترین استفاده این قابلیت هنگامی است که کاربر در یک جلسه یا نشست و یا سالن تئاتر و … است که لازم است تلفن همراه در حالت بی صدا (Silent) باشد تا با استفاده از لرزاننده بتوان متوجه تماس جدید و یا پیام کوتاه و یا ایمیل جدید شد. بنابراین استفاده از قابلیت ویبره در حالت General یک کار بیهوده و اضافی است که نتیجه آن چیزی جزء مصرف بخش قابل توجهی از باطری موبایل تان نخواهد بود.
هنگامی که تلفن همراه تان زنگ میخورد ارتعاشاتی در بلندگوی موبایلتان به وجود میآید که این ارتعاشات کوچک نهایتا سبب شنیدن موزیکی میشود که از آن به عنوان زنگ موبایل یاد میشود. این ارتعاشات کوچک بلندگو را با ارتعاشاتی مقایسه کنید که کل گوشی تان را میلرزاند ! اولین قدم برای صرفه جویی در مصرف تلفن همراهتان مدیریت ویبره در تلفن همراه تان است. همان طور که گفته شد بهتر است این قابلیت را در حالت General غیر فعال کنید و تنها در حالت Silent آن را فعال نگه دارید.
2. کاهش نور صفحه نمایش :
شاید باورتان نشود که با کم کردن چند درجه از روشنایی صفحه نمایش عمر شارژ باطری تان به میزان قابل توجهی افزایش پیدا میکند. همچنین در برخی از تلفن های هوشمند قابلیتی با نام Auto Brightness وجود دارد که با فعال کردن آن، نور صفحه نمایشتان در محیط های نوری زیاد به طور خودکار کمتر میشود.
به هر حال توصیه میشود هیچگاه روشنایی صفحه نمایش گوشی خود را در بالاترین حد آن نگاه ندارید … نور صفحه های نمایش خیلی بیشتر از آن چیزی که فکرش را بکنید، قاتل باطری شما هستند. همچنین استفاده از پوسته (Theme)های تیره به جای پوستههای روشن میتواند یکی دیگر از راههای ساده مدیریت نور صفحه نمایش برای افزایش عمر شارژدهی باطری تلفن همراه تان باشد.
3. مدیریت قابلیت Screen Timeout :
یکی از قابلیتهایی که در تلفنهای همراه تعبیه شده است، قابلیت خاموش شدن اتوماتیک صفحه نمایش پس از مدت زمان معین از عدم استفاده از تلفن همراه است. بهتر است زمان این قابلیت را در پایینترین حد ممکن قرار دهید. این موضوع موجب میشود تا در مجموع مدت زمان کوتاهتری صفحه LCD گوشیتان روشن باشد و در نتیجه انرژی کمتری از باطری تلفنتان مصرف شود.
4. هنگامی که از تلفن همراهتان برای مدتی استفاده نمیکنید آن را خاموش کنید:
در شب و هنگامی که قصد دارید تا به رختخواب بروید و استراحت کنید، گوشی خود را خاموش کنید. این موضوع موجب جلوگیری از اتلاف ساعتها انرژی باطری موبایلتان خواهد شد. رعایت همین نکته ساده باعث میشود تا در هر دورهی شارژ حداقل یک روز بیشتر بتوانید از باطری گوشی تان استفاده کنید. مثلا اگر تا به حال هر دو روز یکبار مجبور به شارژ مجدد باطری موبایلتان داشتید حالا خواهید دید که هر سه روز یکبار نیاز به شارژ مجدد پیدا خواهید کرد.
اگر هم جزء آن دسته از افرادی هستید که حوصله بالا آمدن مجدد سیستم عامل و برنامههای کاربردی که با آغاز بالا آمدن سیستم عامل تلفن همراه شروع به کار میکنند را ندارید و به قول معروف Load گوشیتان زیاد طول میکشد میتوانید گوشی خود را در هنگام خواب در حالت Offline و یا در بعضی گوشی ها در حالت Flight Mode قرار دهید.با این کار تنها سیم کارت شما خاموش خواهد شد و ارتباط تان با اپراتور تلفن همراه تان قطع میشود که این موضوع نیز موجب کاهش مصرف باطری تلفن خواهد شد. علاوه بر آن برای اساماس های تبلیغاتی، نیمه شب سراسیمه از خواب بلند نخواهید شد !
علاوه بر آن اگر از آن دسته از افرادی هستید که تلفن همراهتان را با خود به رختخواب میبرید یا در بالای سرتان میگذارید و اگر به سلامتی خود اهمیت میدهید خاموش کردن تلفن همراه و یا قرار دادن آن در حالت Offline یا Flight Mode موجب جلوگیری از تاثیر امواج مخرب تلفن بر روی مغزتان در هنگام خواب خواهد شد.
5. شارژ صحیح باطری :
هنگامی که در مورد باطریهای گوشیهای تلفنهای همراه صحبت میکنیم به طور کلی بحث ما شامل دو نوع مختلف از باطریهای قابل شارژ است :
لیتیوم یون (Li-Ion)، و باتری های بر پایه نیکل که خود به دو گروه نیکل متال هیدرید (NIMH) و نیکل کادمیوم (NiCd) تقسیم میشود.
ظرفیت باطریهای نیکل کادمیوم (NiCd) با هر بار که آن را شارژ میکنید کاهش مییابد با این حال باطری های نیکل کادمیوم دارای عمر بسیار بیشتری نسبت به باطریهای نیکل متال هیدرید هستند. اگر تلفن همراه شما از باطریهای نوع لیتیوم استفاده میکند میبایست همیشه قبل از اینکه ظرفیت شارژ گوشی به طور کامل خالی شود اقدام به شارژ مجدد باطری کنید.
باتری های لیتیوم یون طولانی ترین چرخه زندگی در میان سه نوع از باتریهای معرفی شده را دارا هستند آنها همچنین نیاز به شارژ به دفعات بیشتری (حتی زمانی که باتری به طور کامل مورد استفاده قرار گیرد) دارند.
برای استفاده بیشتر از باطری تلفن همراه خود به مدت طولانی تر، لازم است تا ابتدا بدانید تلفن همراه تان از کدام یک از باطری های شرح داده شده استفاده میکند و با توجه به اطلاعات بدست آمده استراتژی مناسبی را برای نگهداری باطری انتخاب کنید.
راستی شارژ ابتدایی 12 ساعته تلفن های همراه هم صحت ندارد ! و این موضوع مربوط به مدلهای بسیار قدیمی و منسوخ شده از باطری های قابل شارژ بوده است که دیگر استفاده نمیشوند. اگر دقت کنید این موضوع که تا حد بسیار زیادی از طرف فروشندگان تلفن همراه و افراد عام توصیه میشود در هیچ کدام از دفترچههای راهنمای همراه محصول نیز نوشته نشده است!
6. بستن برنامههای غیرضروری
یکی از قابلیتهای مفید گوشیهای هوشمند، امکان اجرای چندین و چند نرم افزار به صورت همزمان در تلفن همراه است. اما این موضوع نیز یکی از قاتلین مصرف باطری موبایلتان است، در واقع بهتر از این قابلیت تنها مواقعی استفاده کنید که واقعا به آن احتیاج دارید. و در مواقع غیر ضروری از باز گذاشتن نرم افزارها و بازی های مختلف در پس زمینه گوشی خودداری کنید. برای مدیریت نرم افزارهای در حال اجرا نرم افزارهای مختلفی نیز وجود دارد مثلا برای گوشی های اندرویدی میتوانید از نرم افزار مفید Advanced Task Killer استفاده کنید.
7. غیر فعال کردن مکان یاب ماهوارهای (GPS)
احتمالا اگر یکبار تجربه کرده باشید و GPS گوشیتان را فراموش کرده باشید تا خاموش کنید و یا نرم افزاری داشته باشید که در پس زمینه در حال اجرا باشد و از جی پی اس گوشی استفاده میکند حتما خواهید دید که در کمتر از یک روز باطری گوشی شما نیاز به شارژ مجدد پیدا خواهد کرد.
همواره دقت داشته باشید GPS گوشیتان در مواقعی که نیازی به آن ندارید در حالت غیرفعال باشد.
8. وقتی سیگنال بلوتوث، وایفای و یا سیگنال آنتن شبکه وجود ندارد ...
وقتی در مکانی هستید که فاقد پوشش دهی اپراتور است و در اصطلاح گوشیتان آنتن نمیدهد، اگر امید ندارید تا به زودی به مکانی برسید که گوشی تان آنتن میدهد بهترین کار این است که گوشی خودتان را در حالت flight Mode یا Offline قرار دهید. چرا که در صورت عدم دریافت سیگنال سیمکارت، گوشی تان مدام سعی میکند تا سیگنال اپراتور را یافت کند، این عمل انرژی بسیار زیادی مصرف میکند و سبب تخلیه باطری تلفن همراهتان در زمان کوتاهی خواهد شد.
این موضوع در مورد Wifi و بلوتوث گوشی نیز صدق میکند. هنگامی که نیازی به استفاده از شبکه بیسیم یا بلوتوث ندارید. آنها را غیرفعال کنید تا در مصرف باطری تلفن همراه تان تا مقدار قابل توجهی صرفه جویی کرده باشید.
9. به حداقل رساندن اطلاعدهندهها
برنامههای زیادی وجود دارند که با اتصال مداوم به اینترنت، اطلاعیه ها و اعلانهایی را به شما اعلام میکنند، آخرین اخبار، آخرین ایمیلها و آخرین فعالیتها در شبکه های اجتماعی از قبیل توییتر و فیس بوک و … از جمله این اعلان ها هستند.
اما وقتی تعداد این اعلانهای نرم افزاری زیاد میشود، نه تنها به یک مورد آزاردهنده تبدیل میشوند بلکه باعث هدر رفتن مقدار قابل توجهی از انرژی باطری تلفنتان خواهد شد. علاوه بر استفاده ای که هر کدام از اعلان دهنده ها از اینترنت دارد، هر اعلان باعث روشن شدن صفحه نمایش، پخش یک آلارم و یا یک لرزش در تلفن همراه خواهد شد … بهتر است اعلان های نرم افزارهای غیر ضروری را غیر فعال کنید.
10. هوای سرد !
احتمالا برایتان جالب خواهد بود اگر بدانید باطریهای تلفنهای همراه هنگامی که گوشیتان گرم میشود زودتر تخلیه میشوند ! به عبارت ساده، گوشی های هوشمند خود را در زیر نور مستقیم خورشید و یا در هر جایی که گرم است قرار ندهید.
یکی از شایع ترین این موارد قراردادن گوشی های هوشمند بر روی داشبرد یک ماشین پارک شده در زیر نور خورشید است.
کتاب موسیقی شعر 1 کتاب موسیقی شعر 1 بيشتر... |
کتاب موسیقی شعر 2 کتاب موسیقی شعر 2 بيشتر... |
کتاب ارزشیابی کتاب ارزشیابی بيشتر... |
شیوه نامه ارزشیابی پیشنهادی درس املا و نگارش - دوشنبه 12 دی ماه 1390 شیوه نامه ارزشیابی پیشنهادی درس املا و نگارش بيشتر... |
کتاب راهنمای معلم - شنبه 03 دی ماه 1390 کتاب راهنمای معلم بيشتر... |
آ - ا
آئرومتر aerometre (ف، اسم)= هوا سنج
آباژورAbat - Jour (ف، اسم) = پرتو افکن، سایبان، آفتابگردان
ابتکار (ع، (اسم)مصدر) = نوآوری
آبسه abces (ف، اسم) = دمل چرکی
آپارات Apparat (ر، اسم) = دستگاه
آپوتئوز Apotheose (ف، اسم)= پرستش انسان
اپیدمی Epidemie (ف، اسم)= مرگامرگ
آتاشه Attache (ف، اسم)= کارمند سفارتخانه
اتصال (ع، (اسم)مصدر) = پیوستگی، به هم پیوستن
آتلیه Atelier (ف، اسم)= کارگاه هنری
اتم Atome (ف، اسم)= پاریز
اتنوگرافی Ethnographie (ف، اسم)= نژادشناسی
آتو Atout (ف، اسم)= برگ برنده، بهانه
اتوبوسAutobus (ف، اسم)= همه بر
آتی (ع، اسم فاعل)= آینده
اتیکت Etiquette (ف، اسم)= برچسب
اثر (ع، اسم)= آفرینه، نشان
احتیاط (ع، (اسم)مصدر)= استوارکاری، دوراندیشی
احساس (ع، (اسم)مصدر)= سُهش، اندریافت، اندریافتن
احشاء (ع، اسم جمع)= اندرونه
احمق (ع، صفت)= کم خرد، کودن
احیا (ع، (اسم)مصدر)= باز زیست، زنده ساختن
اختصار (ع، (اسم)مصدر)= کوته نوشت، کوته سخن، کوتاه کردن
اختلاط (ع، (اسم)مصدر) = آمیزش، آمیختگی، آمیختن، درهم شدن
اختلاف (ع، (اسم)مصدر)= ناسازگاری، ناهمگونی
اختلال (ع، (اسم)مصدر)= نابسامانی، بهم خوردگی
آخرت (ع، اسم)= آن سرای، آن جهان
آخرین (ع فا، صفت نسبی) = بازپسین، واپسین
اخطاریه (ع، اسم ) = یاد برگ
آدامسAdams (ا، اسم) = سقز
آدرسAddress (ا، اسم) = نشانی
ادغام (ع، (اسم)مصدر)= از خودسازی، درهم سازی،همپیوندی
آدمیرالAdmiral (ا، اسم)= دریا سالار
ادویه (ع، اسم جمع ) = بوی افزار
اراده (ع، اسم) = خواست، آهنگ، خویشکاری
ارادی (ع، صفت)= بخواست
ارتباط (ع، (اسم)مصدر)= پیوستگی، بستگی
ارتداد (ع، (اسم)مصدر) = گم راهی، ازدین برگشتن
ارتوپدی Orthopedie (ف، اسم ) = شکسته بندی
ارتو گرافیOrthographie (ف، اسم)= درست نویسی
ارشد (فرزند) (ع، صفت تفضیلی) = (نخست زاده)، بزرگ تر، برتر
آرشیوArchives (ف، اسم)= بایگانی
ارگانیزهorganise (ف، صفت)= سازمانیافته
ارگانیسمOrganisme (ف، اسم)= سازواره، اندامه
ارگانیکorganique (ف، صفت)= اندامی، انداموار، پیکری
آرمArme (ف، اسم)= نشانه ی ویژه
آرکتیکArctic (ا، اسم)= شمالگان
آژانAgent (ف، اسم)= کارگزار، پاسبان
آژانسAgence (ف، اسم)= کارگزاری، نمایندگی
آسAs (ف، اسم) = تکخال
اساس (ع، اسم) = پایه، بنیاد، پی، شالوده
آسانسور Ascenseur (ف، اسم) = بالا بر، بالا رو
اسپایرالspiral (ا، اسم، صفت)= پیچه، مارپیچ مانند، مارپیچی
استاتیکstatique (ف، صفت)= ایستادی، ایستاده
استادیومStadium (ا، اسم)= ورزشگاه؛ دوره
استانداردStandard (ف، اسم)= هنجار، نمونه ی پذیرفته شده
استبداد (ع، (اسم)مصدر)= خودکامگی، خودسری
استحقاق (ع، (اسم)مصدر) = شایستگی، سزاواری
استحکام (ع، (اسم)مصدر) = استواری
استخدام (ع، (اسم)مصدر) = بکار گماشتن، بکارگیری
استخراج (ع، (اسم)مصدر) = بیرون آوردن
استراتژیکstrategique (ف، صفت)= راهبردی
استراحت (ع، (اسم)مصدر) = آسایش، آسودگی
استراق سمع (ع، (اسم)مصدر)= دزدیده گوش کردن
استرداد (ع، (اسم)مصدر)= بازپس خواستن، پس گرفتن
آستروئیدAsteroide (ی، اسم)= خرده سیاره
آسترونومیAstronomie (ا، اسم)= ستاره شناسی
استقامت (ع، (اسم)مصدر)= ایستادگی، پایداری
استقبال (ع، (اسم)مصدر)= پذیره شدن، به پیشواز رفتن
استقرار (ع، (اسم)مصدر)= جا گرفتن، استوار شدن، آرام گرفتن
استقلال (ع، (اسم)مصدر)= خودبودگی، ناوابستگی
استکبار (ع، (اسم)مصدر)= خود بزرگ پنداری، خودنمایی، گردنکشی
استیلStyle (ف، اسم)= سبک
استیناف (ع، (اسم)مصدر)= از سر گرفتن، دوباره آغاز کردن، وارسی
اسرار آمیز (ع، فا، صفت) = رازناک
اسراف (ع، (اسم)مصدر)= زیاده روی، فراخ روی، گشاد بازی
اسلوب (ع، اسم) = شیوه، روش
اسهال (ع، (اسم)مصدر)= شکم روش، بیرون روه
اسیر (ع، صفت)= در بند، گرفتار
اشاره (ع، (اسم)مصدر) = نُمار، نماردن
اشانتیونEchantillon (ف، اسم)= نمونه (ی کالا)
اشتباه (ع، (اسم)مصدر)= نادرست، بیراه
اشتهار (ع، (اسم)مصدر)= ناموری، بلندآوازی
اشتیاق (ع، (اسم)مصدر)= آرزومندی
اشکال (ع، (اسم)مصدر)= دشواری، سختی، پیچیدگی
اصطکاک (ع، (اسم)مصدر)= سایش
اصل (ع، اسم) = ریشه، بیخ، بن، بنیاد
اصلا (ع، قید)= از هیچ باره، هرگز، از بن، از بیخ
اصیل (ع، صفت) = ریشه دار
اضافه کردن (ع فا، مصدر) = افزودن
اضطراب (ع، (اسم)مصدر)= شوریدگی، بی تابی، آشفتگی، پریشان حالی
اطاعت کردن (ع فا، مصدر)= سرخم کردن، فرمان بردن
اعتراض (ع، (اسم)مصدر)= واخواهی، واخواست، خرده گیری
اعتراف (ع، (اسم)مصدر)= بروز دادن، خستو شدن
اعتقاد (ع، (اسم)مصدر)= باور، باور کردن
اعمال کردن (ع فا، مصدر) =-بکار بستن
اعزام کردن (ع فا، مصدر)= گسیل داشتن
اغراق (ع، (اسم)مصدر)= گزافگویی
افراط (ع، (اسم)مصدر)= زیاده روی، پی فراخی، تندروی، پر بود
افراطی (ع، صفت)= پی فراخ، گزاف گرا، گزاف اندیش، تند رو، پربودمنش، زیاده رو
افشاگری (ع-فا، اسم )= برون افکنی
افول (ع، (اسم)مصدر) = فرونشست
اقبال (ع، اسم) = بخت
اقلیت (ع، مصدر جعلی)= کمینه
اقیانوس (ی، اسم)= پهناب
اکتوئلactuel (ف، صفت) = به روز
اکثریت (ع، مصدر جعلی)= بیشینه
اکسورسیسمExorcisme (ف، اسم)= جن زدایی، جن گیری
اکسیداسیونOxydation (ف، اسم مصدر)= اکسایش
اکولو.ژیEcology (ف، اسم)= بوم شناسی
اکولوژیکecologique (ف، صفت)= بوم شناختی
اکونومیسیمEconomisme (ف، اسم)= اقتصاد باوری
الاستیکelastic (ا، صفت)= کشایند، کشدار،کشسان
الکترومغناطیس (ع، اسم)= رخشاهنجشی
الکترونElectron (ف، اسم)= رخشیزه
آلوتروپیAllotropy ( ا، اسم)= دگروارگی
آلیاژ Alliage (ف، اسم)= همبسته، همجوش
آماتورAmateur (ف، اسم)= هوسکار
امان (ع، (اسم)مصدر)= بی ترسی، زنهاری
امکان (ع، (اسم)مصدر) = شایش
املاء (ع، (اسم)مصدر)= درست نویسی
امنیت (ع، مصدر جعلی)= آبیمی، آسودگی، زنهار، ایمنی
امین (ع، صفت) = استوان
آناتومیAnatomie (ف، اسم)= کالبد شکافی
آنارشیAnarchie (ف، اسم)= هرج و مرج
آنارشیستAnarchiste (ف، صفت) = هرج و مرج خواه
آنتارکتیکAntarctic (ا، اسم)= جنوبگان
آنتروپولوژیAnthropologie (ف، اسم)= انسان شناسی، مردم شناسی
انتریگIntrigue (ف، اسم)= اسباب چینی
انتقام (ع، (اسم)مصدر)= پی ورزی، کینه توزی
انتقام گرفتن (ع فا، مصدر) = کین آختن
آنتی بیوتیکAnthibiotique (ف، اسم و صفت )= پادزی
آنتی تزAntithese (ف، اسم)= برابر نهاد
آنتیکantique (ف، صفت)= باستانی ، دیرینه، کهن سال
انحراف (ع، (اسم)مصدر)= کژدیسگی، کژروی، کجراهی، کج روی
انحطاط (ع، (اسم)مصدر) = فرو بودگی، پست شدن، به پستی گراییدن
اندیکاتورIndicateur (ف، اسم)= نشاندهنده
انعام (ع، اسم)= مژدگانی
انعکاس (ع، (اسم)مصدر)= بازتاب
انفجار(ع، (اسم)مصدر)= پُکش، ترکیدن
انقلاب (ع، (اسم)مصدر)= فراخیز
آوانسAvance (ف، اسم)= پیشی
اوپتی میسمOptimisme (ف، اسم)= خوشبینی
اومانیستHumaniste (ف، صفت)= انسانگرا
اهمال (ع، (اسم)مصدر) = سهل انگاری(کردن)، سبکسری (کردن)
ایده آلIdeal (ف، اسم)= آرمانی، دلخواه، بهین آرزو
ایده آلیستی (ف- فا، صفت)= پندارآمیز، آرمان گرا
ایده آلیسمidealisme (ف، اسم)= خواست اندیشی، آرمان گرایی، ایده باوری، مینوگرایی
ایدئولوژیک ideologique (ف، صفت) = اندیشه ای
آیرودینامیکAerodynamique (ف، اسم) = هوانیوگانی
ایزوتوپisotope (ف، صفت)=-هم جا
ایماژ Image (ف، اسم) = انگاره
ایمان (ع، اسم) = استوارداشت
ایمپولزImpulse (ا، (اسم)مصدر)= تکانه، برانگیزش
اینتر نت internet (ا، اسم)= رایا تار، تارکده
ایندکسIndex (ا، اسم)= نمودار، نمایه
ایندیویدوالیسمIndividualisme (ف، اسم)= فرد باوری
ب
بابت (ع، اسم)= باره، درباره، درخورد، سزاوار، شایسته
باتری Batterie (ف، اسم) ) = آتشبار
بارومتر Barometre (ف، اسم) = هواسنج
باسنBassin (ف، اسم) = لگن (خاصره)
باطل (ع، صفت) = پوچ، بی هوده، یاوه
باطن (ع، اسم)= اندرون، نهاد، سرشت
باطنی (ع. فا، صفت) = اندرونین، نهادین
باعث (ع، اسم فاعل) = برانگیزنده
بالاخره (ع، قید) = سرانجام
باند Bande (ف، اسم) = نوار، رشته، دسته، گروه، زمین ِ دراز
بانداژ Bandage (ف، اسم) = نوارپیچ، نوارپیچی
باندرول Banderole (ف، اسم) = نوار دراز و باریک، نوار چسب
بحث (ع، (اسم)مصدر) = گفتمان، کاوش
بخیل (ع، صفت) = زُفت
بدیل (ع، اسم)= جانشین
برانکار (ف، اسم) ) = تخت روان
بربریسمBarbarisme (ف، اسم)= بربر خویی
برعکس (فا. ع، صفت)= واژگون، وارونه
برق (ع، اسم)= رخشه، آذرخش، درخشندگی
برکت (ع، (اسم)مصدر) = فراوانی، افزونی، افزون شدن
برنش Bronche (ف، اسم)= نایژه
بُعد (ع، اسم) = دوری
بعضی (ع. فا، اسم) = برخی، پاره ای
بقیه (ع، اسم) = آن دیگرها
بکلی (فا.ع، قید )= از بیخ و بن
بلاتکلیف (ع، صفت) = دل اندروای
بلاغت (ع، (اسم)مصدر) = رسایی سخن، زبان آوری
بلیت Billet (ف، اسم) = پَتَه
بنا (ع، اسم) = سازه، ساختمان
به وجود آمدن (فا.ع، مصدر) = پدید شدن، پدید آمدن
بوروکراسیBureaucratie (ف، اسم)= اداره بازی
بیان کردن (ع فا، مصدر) = باز گفتن، باز نمودن
بیعانه (ع.فا، اسم مرکب)= پیش بها
بیلان Bilan (ف، اسم) = ترازنامه، سیاهه
بین المللی (ع، صفت)= جهان کشوری
بیوگرافیBiographie (ف، اسم) = زیست نامه، زندگی نامه
بیولوژی Biologie (ف، اسم) = زیست شناسی
پ
پاتریوتیسمPatriotisme (ف، اسم)= میهن پرستی
پاراگراف Paragraphe (ف، اسم) = بند
پارالل Parallele (ف، اسم)= هم رو، هم سو
پاساژ Passage (ف، اسم)= گذرگاه، بازارچه
پاگون (ر، اسم) = سردوشی
پانتومیم Pantomime (ف، اسم)= لال بازی
پاندول Pendule (ف، اسم)= آونگ
پانسمان Pansement (ف، اسم)= زخم بندی
پتانسیلPotentiel (ف، اسم و صفت) = توانش، نهانی
پراگماتیسمPragmatisme (ف، اسم) = کارکردگرایی
پرانتزParenthese (ف، اسم) = دوکمانک
پروپاگاندا Propaganda (ا، اسم) = آوازه گری، هوچی گری
پروتوتایپPrototype (ا، اسم) = پیش نمونه، پیش نمون، پیش گونه، پیش الگو
پروژکتور Projecteur (ف، اسم) = نورافکن، پرتو انداز
پروژکتیلProjectile (ف، اسم) = پرتابه
پروژکسیونProjection (ف، اسم) = فراافکنی، افکندگی، انداختگی
پروژه Project (ف، اسم) = فرانداز، پی ریزی، پیشنهاد
پروسهProces (ف، اسم)= روند، فراشد، فراگرد، فرآیند، شوند
پریز Prise (ف، اسم)= گیرک
پریود Period (ا، اسم)=دوره، گردش
پلی گامیPolygamie (ف، اسم) = چندگانی
پورنوگرافیPornographie (ف، اسم) = هرزه نگاری
پُز Pose (ف، اسم)= ریخت، رفتار، خودنمایی
پولی مِرPolymer (ا، اسم) = بَسپار
پودر Poudre (ف، اسم)= گَرد
پیک نیک (ف، اسم)= دانگی، دانگانه
پیگمنتPigment (ا، اسم)= رنگیزه، رنگدانه
ت
تابع (ع، اسم فاعل) = پی رو، دنبال کننده، دنباله رو، سپس رو
تاریخ (ع، (اسم) مصدر) - سالمَه
تاکتیک (ف، اسم)= رزم آزمایی، چاره ی جنگی
تئوریTheory (ا، اسم)= دیدمان، نگرش
تئولوژیTheologie (ف، اسم)= یزدان شناسی
تابلوTableau (ف، اسم)= نمایه
تامل (ع، (اسم) مصدر) - اندیشه کردن، دوراندیشی
تانی (ع، (اسم) مصدر) = درنگ کردن، آهستگی
تجربه (ع، (اسم) مصدر) = آزمودن، اروند
تحرک (ع، (اسم) مصدر)= پویندگی، پویایی، پویش
تحصیل (ع، (اسم) مصدر) = درس خواندن، دانش آموزی، دانش یابی
تحصیلکرده (ع فا، صفت) = دانش آموخته، دانش یافته
تحقیق (ع، (اسم) مصدر) = بررسیدن، بررسی، وارسی، پژوهش
تحلیل (ع، (اسم) مصدر)= گشودن، واکافت
تحول (ع، (اسم) مصدر)= دیگرگون شدن، فراگشت، دگردیسی، دگرگشت
تخصص (ع، (اسم) مصدر) = ویژه کاری، کارشناسی
تخمین (ع، (اسم)مصدر) = برآورد (کردن)، به گمان گفتن، سنجیدن
تخیل (ع، (اسم)مصدر) = پنداشتن، گمان کردن، پندار، پنداشت
تراکتور Tracteur (ف، اسم)= خیش کار
تربیت کردن (ع.فا، مصدر)= پرهیختن
ترتیب (ع، (اسم)مصدر) = چینش، راست و درست کردن
ترجیح دادن (ع.فا، مصدر)= برتر نهادن
ترفیع (ع، (اسم)مصدر) = بالابری، بالا بردن
ترکیب کردن (ع.فا، مصدر)= آمیختن، سرشتن
ترکیبی (ع.فا،صفت)= آمیخته، سرشته
ترمین علمیTerm (ا، ع. فا، اسم) = دانشواژه
ترویج (ع، (اسم)مصدر) =روادهی، روا کردن
تزThese (ف، اسم)= برنهاد، نهشت، گذاره، پایان نامه
تصور (ع، (اسم)مصدر) = انگاشتن، انگاره
تصور کردن(ع.فا، مصدر)= انگاشتن
تصور شده (ع. فا، اسم مفعول)= انگاشته، انگارده
تضاد (ع، (اسم)مصدر)= همستاری، ناسازگاری
تضامن (ع، (اسم)مصدر) = همبایستی
تعصب (ع، (اسم)مصدر)= رگ مرداری
تعمق (ع، (اسم)مصدر)= ژرف اندیشی
تغییر (ع، (اسم)مصدر)= دگرکونی
تفاوت (ع، (اسم)مصدر)= ناهمسانی، ناهمگونی، جدایی، دوری، ناهمی، ناهمانی
تفریح (ع، (اسم)مصدر) = خوشی، شادمانی، شادمانی کردن
تقریبا (ع، قید)= کمابیش، نزدیک به، پیرامون ِ
تقویم (ع، اسم) = گاهنامه، روزشمار، سالنما
تقویت (ع، (اسم)مصدر)= نیرومند کردن
تکلیف (ع، (اسم)مصدر)= بایسته
تکنولوژیTechnologie (ف، اسم) = فن آوری
تکنیک Technique (ف، صفت) = فنی، کار فنی
تلافی (ع، (اسم)مصدر) = باز نهش
تلفظ (ع، (اسم)مصدر)= واگفتن، واگفت، واگویی، فراگویی
تلفنTelephone (ا، اسم)= دورگو
تلکسTelex (ا، اسم)= دورنویس
تلگرافTelegraph (ا، اسم)= دور نگار
تلگرامTelegram (ا، اسم)= دورنگاشته
تلویزیونTelevision (ف، اسم)= دوردیس، دور نشان
تله پاتیTelepathy (ا، اسم) دور هم اندیشی
تِمTheme (ف، اسم)= درون مایه، زمینه، فرهشت
تماما (ع، قید)= یکسره
تمرین (ع، (اسم)مصدر) = بوزش، نرم کردن، ورزش دادن
تمنی (ع، (اسم)مصدر)= آرزومندی، درخواست
تنبیه (ع، (اسم)مصدر)= آگاه کردن، گوشمالی، توزش
تنظیم (ع، (اسم)مصدر)= چیدمان
توجه (ع، اسم) = رویکرد
تور Tour (ف، اسم) = گردش، دوره گردی، گشت
توریسمTourisme (ف، اسم) = گردشگری، گشتگری، جهانگردی
توزیع (ع، (اسم)مصدر) = وابخشیدن
توضیح (ع، (اسم)مصدر)= بازگفت، فرانمود
توطئه (ع، (اسم)مصدر)= زمینه سازی (کردن)، بند و بست
توقع (ع، (اسم)مصدر)= چشمداشت، امید و خواهش
توقیف (ع، (اسم)مصدر)= بازداشت (کردن)
تولید(ع، (اسم)مصدر)= زایاندن، ایجاد گری
تونل Tunnel (ف، اسم) = دالان
تهاتر (ع، (اسم)مصدر)= پایاپای
تهدید (ع، (اسم)مصدر)= ترسانیدن
تیپ Type (ف، اسم) = نمونه، گونه
تیترTitre (ف، اسم)= نهند
تیراژ Tirage(ف، اسم)= کشش، شماره ی چاپ
ث
ثابت (ع، اسم فاعل)= پایدار، پا بر جا، استوار
ثبات (ع، (اسم)مصدر)= قرار، پایداری، استواری
ثروت (ع، اسم) = دارایی، داشته
ثقل (ع، (اسم)مصدر)= سنگین شدن، سنگینی
ثلث (ع، اسم) = سه یک
ثمر (ع، اسم) = بار، میوه
ثناء (ع، اسم) = ستایش، درود
ثواب (ع، اسم) = پاداش، مزد
ج
جاذب (ع، اسم فاعل)= رباینده، کشاننده
جاذبه (ع، اسم)= هنجش، ربایش
جامد (ع، صفت)= بربسته
جامع (ع، اسم فاعل)= فراگیر، گردآور
جایز (ع، صفت)= روا
جبران (ع، اسم، جعلی) = بازنهش
جزء (ع، اسم)= بهر
جزییات (ع، اسم، جمع)= ریزگان
جذاب (ع، صفت)= گیرا
جذب (ع، (اسم)مصدر)= ربایش، گیرایی
جذبه (ع، اسم)= کشش
جذر (ع، اسم)= بیخ، ریشه
جرات (ع، (اسم)مصدر)= دلیر شدن، دلیری، بی باکی، گستاخی
جُرم (ع، اسم)= بزه، گناه
جزیره (ع، اسم)= آداک، آبخو
جسد (ع، اسم) = کالبد، تن مرده
جسمانی (ع، صفت نسبی)= تنکرد
جعلی (ع، فا، صفت)= ساختگی
جغرافیا (ع، اسم)= گیتاشناسی
جعرافیایی (ف، ع، فا، صفت)= گیتایی
جلد (ع، اسم)= پوشانه
جلسه (ع، اسم)= نشست
جمعه (ع، اسم)= آدینه
جمعیت (ع، (اسم)مصدر)= گرد آمدن، مردمگان
جنون (ع، (اسم)مصدر)= دیوانه سری، دیوانگی
چ
چاپار (ت، اسم) = پیک، نامه بر
چخماق (ت، اسم)= آتش زنه، افروزه
چماق (ت، اسم)= چوبدستی
ح
حاجت (ع، اسم)= آیفت، در خواست، نیاز
حاصل (ع، صفت فاعلی)= دستیافت
حافظه (ع، اسم)= بَرم، یاد، یادانبار
حتمی (ع.فا، صفت)= چاره ناپذیر، بایسته
حداقل (ع، قید) = دست کم
حدس (ع، (اسم)مصدر)= گمان بردن، گمانه
حذف (ع، مصدر) = زدودن، انداختن، دور کردن
حرام(ع، اسم و صفت)= ناروا، ناپسند، ناشایست
حرف (ع، اسم)= سخن
حراف (ع، صفت)= پرسخن
حرکت (ع، اسم)= جنبش
حریف (ع، صفت)= هماورد، هم نیرد، همچشم
حساب کردن (ع.فا، مصدر) = بر شمردن
حق العمل (ع، اسم)= کارمزد
حقوق (ع، اسم جمع) =دادیک
حقه (ع، اسم)= ترفند، نیرنگ
حقه باز (ع فا، صفت فاعلی)= پشت هم انداز، نیرنگ باز
حکومت (ع، (اسم)مصدر)= فرمانروایی، کشورمداری
حل (مشکل) چاره گری
حلقه (ع، اسم) = چنبر
حلقه زدن (ع فا، مصدر) = پره بستن، پره زدن
حماقت (ع، (اسم)مصدر)= کم خردی، کودنی
حمایت (ع، (اسم)مصدر) = جانبداری، پشتیبانی
حمل و نقل (ع، اسم)= ترابری
حمله (ع، اسم)= تازش، یورش
حوصله ( ع، اسم)= شکیبایی، بردباری
خ
خاتمه ی کلمه (ع، اسم مرکب)= پی چسب
خاتمه یافتن (ع فا، مصدر) = انجامیدن، پایان یافتن
خاطره (ع، اسم)= یاد بود، یادگار
خالص (ع، صفت)= ناب، پاک، بی آلایش، سره
خالی (ع، صفت)= تهی
خانم (ت، اسم و صفت) = بانو
خروج (ع، (اسم)مصدر) = برونش، بیرون آمدن، بیرون رفتن
خسیس (ع، صفت)= زُفت
خراب کردن (ع فا، مصدر) = فرو شکاندن، از کار انداختن
خصوصیت (ع، (اسم)مصدر)= ویژگی
خط(ع، اسم)= دبیره
خطا (ع، اسم)= نادرست، بزه
خطا کار (ع فا، صفت مرکب) = بزه گر، بزهکار
خفاش (ع، اسم)= بِیواز، شب پره
خلاء (ع، اسم)= تهیگی
خلاق (ع، صفت)= آفرینشگر
خلسه (ع، اسم)= ربودگی
خلق (ع، مصدر) = آورش، آفرینش
خلق (ع، اسم جمع) = مردم، مردمان
خلق الساعه (ع، صفت) =هنگامی
خلیج (ع، اسم)= شاخاب، شاخابه
خود رای (ع، صفت) = خویشکار
خیال (ع، اسم)= پندار، گمان، انگارش
خیال کردن (ع فا، مصدر) = انگاشتن، پنداشتن
خیالی (ع فا، صفت) = پندارآمیز
خیمه (ع، اسم)= تا ژ، چادر
د
دائمی (ع، قید)= بی امان، پیوسته، همیشگی
دتکتورDetector (ا، اسم)= پیداگر، آشکارگر، ردیاب
درجه (ع، اسم) = زینه، پایه
در مقابل (ع, فا، قید)= فراروی، فرادید
درک (ع، (اسم)مصدر)= دریافت
دسپوتیسمDespotisme (ف، اسم)= خدایگانی، خدایگان سالاری
دعوت کردن (ع فا، مصدر) = فراخواندن
دفاع (ع، (اسم)مصدر)= پدافند
دقت (ع، (اسم)مصدر)= باریک بینی، باریک اندیشی
دقت کردن (ع فا، مصدر) = باریک شدن
دقیق ( ع، صفت) = باریک بین
دکترینDoctrine (ف، اسم)= آموزه
دنیا (ع، اسم)= جهان، گیتی
دنیوی (ع، صفت نسبی)= گیتیانه، جهانی
دوآلیسمDualisme (ف، اسم)= دوگانه گرایی، دو بینش انگاری
دوام (ع، (اسم)مصدر)= ماندگاری، پایندگی
دور (ع، (اسم)مصدر)= گردش، روزگار
دوغلو (ت، اسم و صفت) = همزاد ها
دینامیکDynamique (ف، صفت) = پویا، جنباننده
دینامیسمDynamisme (ف، اسم) = پویایی
ذ
ذات (ع، اسم)= نهاد، سرشت، گوهر
ذاتی (ع فا، صفت) = خودگوهر، خود سرشت
ذخیره (ع، اسم)= اندوخته، پس انداز، پس افت، توشه
ذهنی (ع فا، صفت)= درون خودی
ذوب شدن (ع فا، مصدر) = گداختن
ذوذنقه (ع، اسم)= دوزنخه
ر
رئیس (ع، اسم)= سرکرده، بُد، فر نشین، سرپرست
رابط (ع، اسم فاعل)= میاندار
راسیونالیسمRationalisme (ف، اسم) = خردورزی
راسیونلRationnel (ف، صفت)= خردورزانه
راندمان Rendement (ف، اسم) = بازده
راه حل (ع فا، اسم مرکب)= راهکار، چاره
رجحان (ع، (اسم)مصدر)= برتری، افزونی، چَربش
رژیمRegime (ف، اسم)= رازمان
رسم (ع، اسم) = نهادمان، آیین، روش
رسوب (ع، (اسم)مصدر)= نهشت، آبرفت، ته نشست
رشوه (ع، اسم)= پاره
رعیت ( ع، اسم) = پادرَم
رفراندوم Referendum (ف، اسم) = همه پرسی
رفرم Reforme (ف، اسم) = به سازی، به سامان آوری
رفوزه (ف، اسم مفعول) = پذیرفته نشده، بازگشته
رقاص (ع، صفت)= پای باز
رفیق (ع، صفت)= همپا، همراه، یار
رقابت (ع، (اسم)مصدر)= هماوردی، همچشمی
رقیب (ع، صفت)= هماورد، همچشم
رنجر Ranger (ا، اسم) = تکاور
رنسانسRenaissance (ف، اسم)= نوزایی
روحانی (ع، صفت نسبی) = دین یار
روز تعطیل (ع فا، اسم مرکب)= آسوده روز
روژ (ف، اسم)= سرخاب
رویزیونیسم Revisionisme (ف، اسم) = بازبین گرایی
ریتمRythme (ف، اسم)= ضرباهنگ، هنجار
ریسایکلینگRecycling (ا، اسم)= دورگردی
ز
زاپاس Zapas (ر، اسم) = یدکی
زاویه (ع، اسم)= گوشه، کنج
زلزله (ع، اسم)= زمین لرزه
زمانه (اسم)= روزگار، دهر
زیاد (ع، صفت)= بسیار، فراوان
زیگراگ Zigzag (ف، اسم)= دندانه دار، کنگره دار
زینت دادن (ع فا، مصدر)= آراستن
ژ
ژانر Genre (ف، اسم) = گونه (ادبی یا هنری)
ژتون Jeton (ف، اسم)= پولک
ژله Gelee (ف، اسم) = لرزانک
ژنGene (ف، اسم)= ژاد
ژورنال Journal (ف، اسم) = روزنامه
ژورنالیستJournaliste (ف، اسم) = روزنامه نویس، روزنامه نگار
س
سابقه (ع، اسم فاعل) = پیشینه
ساحل (ع، اسم) = کناره، کرانه
ساده لوح (ع فا، صفت مرکب)= خام اندیش، زودباور، ساده دل
سادیسمSadisme (ف، اسم)= آزارگری، دیگرآزاری، مردم آزاری
ساسات ( ر، اسم) = دریچه ی هوا
ساکن (ع، صفت)= آرمنده، آرمیده
سالن Salon (ف، اسم) = تالار
ساندویچ Sandwich (ا، اسم) = بَزماورد
سرایت (ع، (اسم)مصدر)= واگیری
سرّی (ع فا، صفت)= رازورانه
سرواژServage (ف، اسم)= زمین بستگی، بندگی
سریالSerial (ف، صفت)= زنجیره ای، پیاپی
سریع الهضم(ع، صفت مرکب)= آسانگوار
سطح (ع، اسم)= رویه
سطر (ع، اسم) = رج، رده
سعادت (ع، (اسم)مصدر)= نیکبختی، خوشبختی
سقف (ع، اسم)= آسمانه، بام
سقوط (ع، (اسم)مصدر)= فروشد
سلف سرویسSelf.service (ا، اسم مرکب)= خود زاوری
سلول Cellule (ف، اسم)= یاخته
سلیقه (ع، اسم)= پسند، نهاد، سرشت
سمبلSymbole (ف، اسم)= نماد
سمپوزیوم Symposium (ف، اسم) =گفت و نیوشی
سنتزSynthese (ف، اسم)= باهم نهاد
سنت (ع، اسم)= فراداد
سنتی (ع فا، صفت)= فرادادی
سوء هاضمه (ع، اسم مرکب)= دشگواری، بدگواری
سوبسیدSubside (ف، اسم)= یارانه
سوس Sauce (ف، اسم)= چاشنی، مزه
سوسیالیسمSocialisme (ف، اسم)= جامعه خواهی
سوغات ( ت، اسم) = ره آورد، ارمغان
سهل الوصول (ع، صفت مرکب)= آسان یاب
سهل انگار (ع فا، صفت فاعلی)= آسانگیر
سیاحت (ع، (اسم)مصدر)= گردشگری، جهانگردی
سیبل Cible (ف، اسم)= آماج، نشانه
سِیر (ع، (اسم)مصدر)= پویه، گردش، رفتار
سیرت (ع، اسم)= خو، روش
سیستمSystem (ا، اسم)= سامان، همَستاد
سیستماتیک Systematic (ا، صفت)= سامانمند، با هَمَست
سیلندر Cylindre (ف، اسم)= استوانه
سینماCinema (ف، اسم)= توژه نما
سینکرونSynchron (ا، صفت)= هم گاه
ش
شامل (ع، اسم فاعل)= دربردارنده، فراگیرنده
شاهد (ع، اسم فاعل)= گواه، خوبرو
شباهت (ع ساختگی، اسم )= همسانی، همانندی، همویی، اینهمانی
شبیه (ع، صفت)= همانند، همسان
شبیه بودن (ع فا، مصدر)= ماندن
شجاع (ع، صفت)= دلیر، دلاور، پردل
شراکت (ع، (اسم)مصدر)= انبازه
شرکت (ع، (اسم)مصدر) = انیاز شدن، همدست شدن، انبازی، همدستی
شرح دادن (ع فا، مصدر)= باز گفتن، باز نمودن، آشکار نمودن
شرط ( )= همبایسته، قرار
شرکت داشتن (ع فا، مصدر)= دست داشتن
شریک (ع، صفت)= همباز، انباز، همدست، همکُن
شعاع (ع، اسم)= پرتو
شعبده (ع، اسم)= چشم بندی، نیرنگ
شعبه (ع، اسم)= شاخه
شعله (ع، اسم)= افرازه، زبانه
شفاعت (ع، (اسم)مصدر)= خواهشگری
شفاهی(ع فا، قید)= گفتاری، زبانی
شک (ع، (اسم)مصدر)= دودلی، گمان
شکایت (ع، (اسم)مصدر)= شکوه، گله، دادخواهی
شکل (ع، اسم)= گونه، مانند، سان، دیس، نگاره، سیما، ریخت
شوق (ع، مصدر) =خواستاری، آرزومندی
شوم (ع، اسم و صفت)= بد شگون، وارون
شهاب (ع، اسم)= آسمان سنگ، آسمانکان
شهرت (ع، (اسم)مصدر)= آوازه، ناموری
ص
صاعقه (ع، اسم)= آذرخش، آتشه، ابرنجک
صاف (ع، صفت)= هموار، کوبیده، بی آلایش
صامت (ع، صفت)= بی گفتار، خاموش
صحبت (ع، (اسم)مصدر)= گفتگو، گفتار، سخن
صدا (ع، اسم)= آوا، آواز، بانگ
صدمه (ع، اسم)= آسیب، گزند
صراحت (ع، (اسم)مصدر)= روشن گویی، رک گویی
صَرف (ع، (اسم)مصدر)= هزینه
صرفنظر کردن (ع فا، مصدر)= چشم پوشیدن
صریح (ع، صفت)= روشن، آشکار، رک، بی پرده
صعود کردن (ع فا، مصدر)= برشدن، فرا شدن
صلح (ع، اسم )= آشتی، سازش
صلح طلب (ع ساختگی، صفت مرکب)= آرامش خواه، آرامشجو
صلیب ( ع، اسم) = چلیپا
صمیمیت ( ع، اسم) = یکدلی، یکرنگی
صنف ( ع، اسم) = گروه، رسته، گونه
صورتحساب ( ع، اسم مرکب) = سیاهه
صیاد ( ع، اسم) = دامیار، شکارگر
ض
ضامن (ع، صفت)= پایندان، پذیرفتار
ضرر (ع، اسم)= زیان، گزند
ضروری (ع، صفت)= بایا، ناگزیر، به ناچار
ضعف (ع، (اسم)مصدر)= کم توانی، سستی
ضعیف (ع، صفت)= کم توان، سست
ضلع (ع، اسم)= بر، پهلو
ضمانت (ع، (اسم)مصدر)= پایندانی، پذرفتاری
ضمیمه (ع، صفت)= پیوست
ط
طاقت (ع، اسم)= پایاب، تاب، بردباری
طالب (ع، اسم فاعل)= خواهان
طالع (ع، اسم)= بخت
طایفه (ع، اسم)= تیره، دودمان، خاندان
طرح (ع، (اسم)مصدر)= فرانداز، پی ریزی، پیشنهاد
طرز (ع، اسم)= شیوه، روش، هنجار
طرف (ع، اسم)= سو، کرانه
طغیان کردن (ع فا، مصدر)= برجوشیدن
طفیلی (ع، صفت نسبی) = ناخوانده، انگل
طلب (ع، (اسم)مصدر)= خواست، خواهش، جستجو
طور (ع، اسم)= گونه، شیوه، هنجار، روش
طول (ع، (اسم)مصدر)= درازا
طولانی (ع فا، صفت)= دراز، دیرانجام، دیرنده، زمانگیر
طول عمر(ع ساختگی، اسم)= جاندرازی
طول کشیدن (ع فا، مصدر)= دیر پاییدن
طویله (ع، اسم)= باربند، جایگاه ستور
طی کردن (ع فا، مصدر)= پیمودن
طینت (ع، اسم)= نهاد، سرشت، درون
ظ
ظاهر شدن (ع فا، مصدر)= پدیدار شدن، هویدا شدن
ظاهری (ع فا، صفت)= برونین
ظرف (ع، اسم)= آوند
ظرافت (ع فا، مصدر)= زیرکی، نکته سنجی، خوشگلی
ظرفیت (ع، اسم)= خورند، گنجایش
ظهر (ع، اسم)= پیشین، نیمروز
ظهور (ع، (اسم)مصدر)= پیدایش
ع
عاج (ع، اسم)= پیلسته
عاشق (ع، اسم فاعل)= دلداده، دلباخته، شیفته
عاقبت (ع، اسم)= فرجام، سرانجام
عاقل (ع، صفت) = استوار خرد، خردمند
عالی (ع، صفت)= والا، بلند، ارجمند، بزرگوار
عالی مقام (ع، صفت)= بلند پایه
عایدی(ع، اسم)= کاربهر
عجیب (ع، صفت)= شگفت انگیز، شگفت آور
عدالت (ع، (اسم)مصدر)= دادگریف همبایی
عدد (ع، اسم)= شماره
عده ای (ع فا، اسم)= تنی چند، شماری از
عرصه (ع، اسم)= پهنه، گستره، قلمرو، میدان
عرض (ع، اسم)= پهنا
عرضه نمودن (ع فا، مصدر)= فرانمودن، نشان دادن
عروس (ع، اسم)= بیوگ
عروسی (ع فا، (اسم)مصدر)= بیوگانی
عزم (ع، (اسم)مصدر)= آهنگ، دل نهادن بر کاری
عسل (ع، اسم)= انگبین،
عشق (ع، (اسم)مصدر)= دلدادگی، دلباختگی، شیفتگی
عصاره (ع، اسم)= انگ، شیره، افشره
عصب (ع، اسم)= پی
عصر (ع، اسم)= روزگار، دوره، دهر
عطا کردن (ع فا، مصدر)= ارزانی داشتن، بخشیدن
عطسه (ع، اسم)= شنوسه، ستوسه
عظمت (ع، اسم مصدر)= بزرگی، بلندپایگی، بزرگ منشی، بزرگواری
عظیم (ع، صفت)= سترگ، کلان، بزرگ
عفاف (ع، (اسم) مصدر)= پارسایی، پاکدامنی، پرهیزکاری
عقب (ع، اسم)= واپس، پشت سر، بازپس
عقده (ع، اسم)= بست
عقیده (ع، اسم)= باور
عقیم (ع، صفت)= سترون، نازا
عکس العمل (ع، اسم مرکب)= واکنش
علاج (ع، اسم)= چاره، درمان، گزیر
علامت (ع، اسم)= نمودگار، نشان
علمی (ع فا، صفت)= فرزانی
عمقی(ع فا، صفت)= ژرفنایی
عملکرد (ع، اسم)= کارکرد
عمومی (ع فا، صفت)= همگانی
عنکبوت (ع، اسم)= تارتنک، کارتنک
عنوان (ع، اسم)= نهند، سرنامه
عیب (ع، اسم)= اَهو، بدی
عینک (ع فا، اسم)= آیینک، چَشمک، چشم فرنگی
عینی (ع فا، صفت)= برون خودی
غ
غبار (ع، اسم)= گرد
غده (ع، اسم)= د َژ پیه
غرور (ع، (اسم) مصدر)= بزرگ خویشتنی، خودبینی
غسل (ع، (اسم) مصدر)= پادیاب، شستشو(دادن)
غلاف (ع، اسم)= پوشینه، پوشش
غلبه (ع، (اسم) مصدر)= چیرگی، فرادستی
غلط (ع، (اسم) مصدر)= نادرست، بیراه
غنی (ع، صفت)= پرمایه، توانگر، بی نیاز
غواص (ع، اسم و صفت)= آب ورز، آب باز
غورت دادن (ت فا، مصدر)= فروخوردن
غوز (ع، اسم)= گوژ
غیر (ع، اسم)= جز، مگر، سوا، بیگانه
غیرارادی (ع فا، ساختگی، صفت)= بناخواست
غیرضروری (ع فا، ساختگی، صفت)= نا بایا، نا بایست
ف
فاعل (ع، اسم فاعل)= کنا
فاقد (ع، اسم فاعل)= بی بهره از
فانی (ع، اسم فاعل)= میرا، نیست شونده
فتوی (ع، اسم)= وَچَر
فحش (ع، اسم)= دشنام، ناسزا
فدایی (ع، صفت) = جانیاز
فر Fer (ف، اسم)= تنور، اجاق
فراکسیون Fraction (ف، اسم)= بخش، پاره، برخه، دسته
فردی (ع فا، قید)= تکی، تکروانه
فرضیه (ع، اسم)= گذاره، پنداره
فرع (ع، اسم)= شاخه
فرکانسFrequence (ف، اسم)= بَسامد
فرمForm (ا، اسم)= سان، ریخت
فرماسیونFormation (ف، اسم)= سازند، صورتبندی
فرمولFormule (ف، اسم)= سانیز
فستیوالFestival (ف، اسم)= جشنواره
فسیلFossile (ف، اسم)= سنگواره
فصاحت (ع، (اسم) مصدر)= روانی سخن، زبان آوری، روشن گویی
فصل (سال) (ع، اسم)= فرگَرد
فصل(کتاب) )(ع، اسم)= نَسک
فصیح (ع، صفت )= شیوا، روان، رسا، زبان آور، خوش سخن
فعل (ع، اسم)= کارواژه، کنش، کردار
فنومنPhenomene (ف، اسم)= پدیده، نمود
فولکلور Folklore (ف، اسم)= توده شناسی
فونتیگPhonetique (ف، اسم و صفت) = آهنگ شناسی، آهنگ دار
فونولوژیPhonologie (ف، اسم)= آواشناسی
فونکسیونFunction (ف، اسم)= کارکرد
فهمیدن (ع فا، مصدر لازم )= دریافتن
فیزیونومیPhysionomie (ف، اسم)= سیماشناسی
فیش (ف، اسم)= برگه، زبانه
فیلمFilm (ا، اسم) = توژه
فیله Filet (ف، اسم)= راسته
ق
قابل ذکر (ع، صفت مرکب) = گفتنی
قابله (ع، اسم فاعل) = پازاج، پیش نشین، ماما
قابلیت (ع، اسم مصدر) = شایستگی، آمادگی
قاتق (ت، اسم) = نانخورش
قادر (ع، صفت فاعلی) = توانا، نیرومند
قاضی (ع، اسم فاعل) = داور، دادرس
قاعده (قانون) (ع، اسم)= چم، هنجار، هَند
قاموس (ع، اسم) = واژه نامه، فرهنگ
قبیل (ع، اسم)= گونه، سان
قدرت (ع، (اسم) مصدر)= توان، توانایی، نیرو، توش
قدمت (ع، اسم مصدر)= دیرینگی، کهنگی
قدیمی (ع فا، صفت)= دیرینه، کهنه، کلان سال
قرن (ع، اسم) = سده
قسمت (ع، اسم)= بخش، پاره
قصد (ع، (اسم) مصدر)= آهنگ، آهنگ کردن
قصیده (ع، اسم) = چکامه
قصه (ع، اسم)= انگارش
قضاوت (ع، (اسم) مصدر) = داوری، دادرسی
قطع (ع، اسم) = برش
قفل (ع، اسم) = کلیدان
قوس (ع، اسم) = درونه، کمان
قیاس (ع، (اسم)مصدر)= هم پنداری، سنجش
قیام (ع، (اسم) مصدر) = خیزش، بپا خاستن
قیامت (ع، اسم) = رستاخیز
قید (ع، اسم) = پا بند، بند
قیمتی (ع فا، صفت)= ارزنده، بهادار، بهاگیر، گرانبها
ک
کابل (ف، اسم)= سیم
کاپوت Capot (ف، اسم)= روپوش، پوشش، ابریشمی
کاپیتالیسمCapitalisme (ف، اسم)= سرمایه داری
کادو (ف، اسم)= پیشکش، ارمغان
کاملا (ع، قید)= سخت، یکسره
کاندیدا (ف، اسم)= نامزد
کانیبالیسمCannibalisme (ف، اسم)= همنوع خواری
کپسول Capsule (ف، اسم)= پوشینه
کپیCopy (ا، اسم)= رو برداری، گَردَه برداری، رو نویسی، رونوشت
کت Cotte (ف، اسم)= نیمتنه
کتبی (ع فا، صفت)= نگارشی، نوشتاری
کرست Corset (ف، اسم)= سینه بند، شکم بند
کریستال Cristal (ف، اسم و صفت)= بلور، بلوری
کریتیسیسمCriticisme (ف، اسم)= نقد، عیار سنجی
کسر (در ریاضی) (ع، اسم) = برخه
کشف (ع، (اسم) مصدر)= یافته، یافتن
کفالت (ع، (اسم)مصدر)= پایندانی
کفیل (ع، صفت)= پایندان، پذیرفتار
کلاسClasse (ف، اسم)= آموزگاه
کلاسیک Classique (ف، صفت)= درسی، دبستانی
کلمه (ع، اسم) = واژه
کلوب Club (ف، اسم)= باشگاه، انجمن
کلینیک Clinique (ف، اسم)= درمانگاه
کمپ Camp (ف، اسم)= اردو، اردوگاه
کمپرس Compresse (ف، اسم)= دستمال آب گرم
کمپرسور Compresseur (ف، اسم)= دستگاه فشارآور
کمپلکسComplexe (ف، صفت)= همتافت، بهم پیوسته
کمد Commode (ف، اسم)= گنجه ی کشودار
کمک (ت، اسم) = یاری، مدد، همراهی
کمدی Comedie (ف، اسم)= نمایش یا نوشته ی خنده آور
کم سن (فا، ع، صفت )= نوسال
کمیته Comite (ف، اسم)= انجمن برگزیدگان
کمونیسمCommunisme (ف، اسم)= همبودگرایی
کنترل Controle (ف، اسم)= بازرسی، وارسی، بازدید، بازبینی
کنترلچی (ف،ت، اسم) = باز بین، بازرس
کنتکستContext (ا، اسم)= زمینه
کندنساتورCondensateur (ف، اسم) = چگالگر
کنسرت Concert (ف، اسم) = هماهنگی، یگانگی، ساز و آواز هماهنگ
کنفرانس Conference (ف، اسم) = سخنرانی، گردهمایی برای گفتگو
کنکور(ف، اسم) = همچشمی، پیشی گرفتن از یکدیگر
کنگره Congres (ف، اسم) = انجمن
کوانتومQuantum (ا، اسم)= دانیز
کوپنCoupon (ف، اسم) = کالا برگ
کونتورCompteur (ف، اسم) = شمارنده، دستگاه شمارش
گ
گارد Garde (ف، اسم) = نگهبانی، نگهبان، پاسداری، پاسدار
گارسون Garcon (ف، اسم) = پسر، شاگرد، پیشخدمت
گالری Galerie (ف، اسم) = سرسرا، راهرو، نمایشگاه
گرافولوژیGraphologie (ف، اسم) = نوشته شناسی
گرافیGraphie (ف، پسوند)= نگاری
گرامر Grammaire (ف، اسم) = دستور زبان
گریس Graisse (ف، اسم) = چربی، روغن، پیه
گواتر Goitre(ف، اسم) = غمباد
گیشه Guichet (ف، اسم) = باجه، دریچه
ل
لااقل (ع، قید) = دست کم
لابیرنتLabyrinth (ا، اسم)= هزارتو، هزاردالان، پردالان
لازم (ع، صفت) = بایسته، بایا
لامپ Lampe (ف، اسم) = چراغ برق
لامسه (ع، اسم) = بساوایی
لایق (ع، صفت)= کارآمد، شایسته، درخورد، فراخور
لاینفک (ع، صفت)= جدایی ناپذیر، ناگشودنی
لباس (ع، اسم)= جامه، رخت، پوشاک، تن پوش
لحاظ (ع، (اسم)مصدر)= نگرش
لحاف (ع، اسم) = بالا انداز، دواج
لحظه (ع، اسم)= دم
لحن (ع، اسم) = آهنگ سخن
لزوم (ع، (اسم) مصدر) = بایش
لعنت (ع، اسم) = راندگی، دشنام
لفافه (ع، اسم) = کارپیچ، پوشه
لقب (ع، اسم)= نامواره، بازنام
لقمه (ع، اسم) = نواله
لکن (ع، اسم) = لیکن، ولیکن
لکنت (ع، (اسم)مصدر)= زبان کندی، زبان گرفتگی
لمس کردن (ع فا، مصدر) = بساویدن
لوسترLustre (ف، اسم)= چراغ آویز
لوکس Luxe (ف، اسم)= چیز آراسته و قشنگ
لهجه (ع، اسم)= گویش
لیازانLiaison (ف، اسم)= پیوندآوایی
لیاقت (ع، (اسم) مصدر)= کارآمدی، شایستگی، برازندگی، سزاواری
لیبرالیسمLiberalisme (ف، اسم)= آزادی خواهی
لیپمی Lip�mie (ی، اسم) = چرب خونی
لیسانس Licence (ف، اسم)= پروانه، دانشنامه ی پیش از دکترا
لیستList (ا، اسم) = سیاهه، فهرست
م
مات Mat (ف، اسم) = تار، کدر
ماتریالMaterial (ا، اسم) = کارپایه
ماتریالیسمMaterialisme (ف، اسم) = ماده گرایی، ماده باوری
ماتیک Cosmetique (ف، اسم) = سرخاب لب
ماخذ (ع، اسم)= بایگانه
مارکسیسمMarxisme (ف، اسم) = مارکس باوری
ماساژ Massage (ف، اسم) = مالش، مشت و مال
ماسک Masque (ف، اسم) (ع، اسم مفعول)= نقاب، روبند
مالکیت (ع، (اسم)مصدر)= داشتاری
مامان Maman (ف، اسم) = مادر، چیز قشنگ
مامور (ع، اسم مفعول)= گماشته، فرمانبر
مانتو Manteau (ف، اسم) = بالاپوش
مانع شدن (ع فا، مصدر) = باز داشتن
مانیکورManicure (ف، اسم) = لاک ناخن
ماورا (ع، اسم) = فرا، آن سوی
ماوراالطبیعی (ع، صفت)= سرشت آنسویی
مایع (ع، صفت) = آبگونه
مبارک (ع، صفت) = خجسته، فرخنده، همایون
مبتدی (ع، اسم فاعل) = تازه کار، نوآموز
مبتکر (ع، اسم فاعل) = نوآور
مبصر (ع، اسم فاعل) = دیده بان، نگاهبان
متابولیسم Metabolisme (ف، اسم)= سوخت و ساز
متخلف (ع، اسم فاعل) = لغزشکار
متدMethode (ف، اسم)= شیوه، روش، راه
متحرک (ع، اسم فاعل)= جنبنده
متحیر (ع، اسم فاعل) = هاژ، هاج، هاج و واج، سرگشته، درمانده
متخصص (ع، صفت فاعلی)= کارشناس، ویژه کار
متصاعد (ع، اسم فاعل) = فرایاز، بالا رونده
متصل (ع، اسم فاعل) = بهم پیوسته، همبند، همبسته
متضاد (ع، اسم فاعل)= همستار
متض
آی آدما چرا با پدر و مادرتون بد رفتاری میکنین ؟؟؟ حتما باید یک حیوان بهتون یاد بده ؟؟؟؟
در باب چهارم در داستان موش و مار می خوانیم که ماری بزرگ و
مهیب لانه ی موشی را ـ در غیاب او ـ تصاحب کرد. موش توان مقابله با او را
ندارد و مادر نیز او را از رویارویی با مار برحذر می دارد موش تدبیری اندیشید.
باغبان خفته در آن نزدیکی را به سراغ مار فرستاد و مار با چوبدست باغبان
به هلاکت رسید. در این حکایت ، موش نمادی از آزادیخواهی است که در پی
حفظ مالکیت خصوصی خویش است و برای رسیدن به این هدف مقدس،
هراسی از رویارویی با دشمن(مار) ندارد و با طرح نقشه ای بر او غلبه می کند.
شیرین کاری موش را در به دام انداختن مار از زبان وراوینی
میخوانیم: « موش بر سینه ی باغبان جست ، از خواب درآمد موش پنهان
شد. دیگرباره در خواب رفت. موش همان عمل کرد... آتش غضب در دل
باغبان افتاد ..... گرزی گران وسرگرای زیر پهلو نهاد ... موش به قاعده ی
گذشته بر شکم باغبان وثبه بکرد... باغبان از جای بجست... در دنبال می
دوید تا به نزدیک مار رسید... موش ... همانجا به سوراخ فرو رفت . باغبان بر
مار خفته ظفر یافت ، سرش بکوفت» .
او در این مبارزه برای رهایی از چنگ دشمن، از دشمنی قویتر کمک
می گیرد و چه گواراست پیروزی و فتحی که از درگیری دشمنان سرسخت
حاصل می شود. این ویژگی همه ی آزادیخواهان است که هوشیار و زیرک
اند و از نقاط ضعف قدرتمندان به شکل مطلوب برای رسیدن به آزادی و دفع
ظلم بهره می برند.
ادبیات فارسی نقش زیادی داشتهاند. یكی از قدیمیترین و
كهنترین روشهای ادبیات فارسی استفاده تمثیلی از حیوانات
است. در واقع شاعران و ادیبان حیوانات را نماد و نشانه یك
شخصیت میدانستند و آن را تعریف میكردند. داستانهای
تمثیلی را بر اساس شخصیتهای داستان به دو قسمت پارابل و
فابل تقسیم کرده اند. پارابل ،داستانهایی است که قهرمانان
آنها شخصیتهای انسانی هستند. این داستانها، هدفی اخلاقی
و دینی دارند و می کوشند تا خواننده و شنونده را متنبه سازند.
فابل داستانهایی است که غالب شخصیتهای آنها حیوانات اند. و
در آنها دو هدف موردنظر است : یکی ، تعلیم اخلاقی و یا
عرفانی ؛ دوم ، نقد سیاسی و اجتماعی ؛ مثل داستانهای کلیله
ودمنه و مرزبان نامه . در دوراني كه فشار پادشاهان امكان
مستقيم نويسي از ظلم و جور را به نويسندگان نمي داد، این
شیوه داستان پردازی معهود در ایران و هند بود. یعنی بیان پند و
انتقاد از زبان جانوران و حیوانات و گیاهان، تا شنوندگان از
نصیحت های تلخ وگزنده ناراحت نشوند و پادشاهان خودکامه به
خاطر این خرده گیری آشکار، اهل قلم را آزار و شکنجه ننمایند.
**********************************************************
فایل های صوتی فارسی دوره ی راهنمایی
فارسی دوم راهنمایی
مقدمه
ستایش (تحمیدیه)
اول دفتر
شه مردان
یادحسین
همدلی واتحاد
خردمند
دریای خرد
فروغ دانایی
نگارنده ی زیبا
صورتگر ماهر
امید وصل
به خدا چه بگویم
سرمایه ی خوبان
پند پدر
اخلاق نیکان
آزادگی
راز ماندگاری
نام خوش بو
ای وطن
مادر وطن
توای ایزدی مرز ایران من
درس پایداری
پرنده ی آزادی
کودکان سنگ
نیایش
فارسی سوم
مقدمه
ستایش (تحمیدیه )
آب وآیینه
مژده به میهمان دهید
رنگ بهاران
سیرت سلمان
دانایی
موش وگربه
ثمر علم
تماشای بهار
شگفتی های آفرینش
بیشه ی نور
بارانکی خرد
دوستی با ابلهان
دور اندیشی
آداب زندگانی
پرتو امید
از ماست که بر ماست
زن پارسا
مادر حسنک
قصه ی تکرار آرش
ایران
راه مهتری
آرزو
بیا تا برآریم دستی زدل
نیایش
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو...
ناگهان شاعری پریشان شد، گریه - گریه - رسید تا باران
در خیالش دوباره می بارید، روی لب های خیمه ها، باران
در هیاهوی گرم و مبهم باد، نیزه در نیزه عشق رفت از یاد
یک سبد گل میان دشت افتاد، باد فریاد شد: بیا باران
خط خون، لحظه های تنهایی، ابرها مانده در معمایی
اینکه طوفان بی قرار غروب، گریه های خداست یا باران؟
شب پایان و روز آغاز است، فصل پرواز و عشق و اعجاز است
دفتر انتخاب ها باز است، ابتدا عشق و انتها باران
شاعر افتاده در خیابانی، که دو سویش به کهکشان وصل است
السلام علیک یا خورشید، السلام علیک یا باران...
برای دانلود به ادامه ی مطلب بروید:
برای دانلود رو لینک زیر راست کلیک و Save Target Az را بزنید:
حاج مهدی سلحشور و محمدجواد احمدی ، وفات حضرت زینب (س) ، هفدهم خرداد ماه 1391 ردیف مشخصات زمان(دقیقه) حجم(مگابایت) دانلود 1 سلام و نما ، السلام علیک یا اباعبدالله 1 1 حاج مهدی سلحشور ، روضه... لذت بردم سلام و نوا ، یابن الزهرا ... حاج مهدی سلحشور ، زمینه حاج مهدی سلحشور ، واحد کند حاج مهدی سلحشور ، واحد تند حاج مهدی سلحشور ، واحد تند سلام و نما ، السلام علیک ... محمد جواد احمدی ، شور محمد جواد احمدی ، سرود شهدا حاج مهدی سلحشور ، شعرآخر
2
17
11
3
1
1
4
4
2.8
5
5
3.5
6
1
1
7
4
2.8
8
1
1
9
4
2.8
10
4
2.8
11
1
1
|
دانلودآموزش مهارت های نوشتاری (نگارش و انشا) پایه هفتم
جهت آشنایی و دریافت شماره تلفن جدید در طرح همسان سازی تلفن (کلیک نمایید)