بنام خدا
توی مطب نشسته بودم یه عکس از برایان تریسی روی دیوار دیدم ویه گفته از اون . دیدم که دقیقا همون گفته رو با یه طعم دیگه
توی نهج البلاغه دیدم. یه دفعه دلم گرفت و خو دم رو تو ی همچین جایی دیدم .
تو اینجور جاهایی مجبوری برای دل دیگران بنویسی ولی این دفعه فرق داره . میخوام برای دل خودم بنویسم و شاید زیاد میلی به شنیدنش نباشه
ولی برای یک ساعت هم که شده دل آدم بلرزه بد نیست.چون هیجان ابجاد میکنه و باعث ترشح هورمونهای بدن میشه
که تا حدودی هم برای بدن مفیده.
معلمها از یه لحاظ شانس آوردن چون اگه استاد مطهری به جای ۱۲ اردیبهشت ، ۱۲ مرداد به دعوت حق لبیک می گفت، اون موقع تو اون تابستون گرم کی حوصله داشت اسمی از معلم ببره. مگه در زمان وزیر سابق نمی گفتن :تابستون حقوق دادن به معلمها مشکل شرعی داره .حتی دکه های سیگارفروشی هم نسبت به این امر اعتراض خودشون رو اعلام کردند که این چکاریه اینا که کار نمیکنن پس این حقوق مفت…
شاید اگه ۱۲ اردیبهشت نبود روزی نبود که هنـدونه زیر بغل معلمین زحمت کش بذارن.البته اونم هندونه های سفید. بعضی هاشون هم که باز میکنی قرمزه، ظاهرش خوبه ولی شیرین نیست درست مث یه سری حرفها میمونه که قبل ار انتخابات میزنن چی بهشون میگن: وعده و و عید؟؟؟
راستی یه شغلی بود که بهش میگفتن شغل انبیاست همین معلمیه؟؟ قبلا میگفتن معلم رو تو کوچه می دیدیم دوپا به اضافه دوپای دیگه مث میگ میگ از اونجا فرار می کردیم الان ککشون هم که نمیگزه هیچ!لای کتاباشون هم مینویسن معلمی شغل انبیاست که حقوقش کمتر از افغانیهاست.
تازه صدا وسیما رو هم به این جمع اضافه کنید که با اون دیالوگ معروف: مگه تو معلم نیستی؟؟!!
باز با احساس من بازی نکن در میان جمع طنازی نکن
مملکت فعلا مگر تحریم نیست پس تو هم فکر غنی سازی نکن
فکرکنم بهتر بود به جای بودجه ۵هزار میلیاردی نوسازی ساختمان مدارس ، ساختمان روحی معلمین بازسازی می شد.چند شب پیش اخبار ۲۰:۳۰ نشون می داد که چاقترین افراد دنیا آمریکائیها و چندتا کشور اروپایی بودند:
از موهبت اجاره مسکن اندام همه شده خلالی
نفتی سر سفره ها نیامد این بود طریق ماست مالی
از معلمین و اساتید بزرگوارم شنیده ام که میگن قبلا اگه نمره می دادی خیانت کردی حالا اگه نمره ندی خیانت کردی . اشکالی نداره که بی سواد بار بیان. چون مقصر معلمهان. مهم اینه که برگه های آماری مون خوش بدرخشه – امسال چند درصد فارغ التحصیلامون رشد داشتن؟؟ هزار ماشاالله همینجور داریم رشد می کنیم . چشم آمریکائیها کور و گوش شیطون کر ، که به تعداد فارغ التحصیلامون غبطه می خورن. نمی دونم که چرا همه میگن معلمها کارشون رو بلد نیستن. در حالی که حقوق ۳۰ سال تموم معلمین شهر رو جمع بزنیم باز به قرارداد فلان بازیکن تیم پاس همدان هم نمیرسه!!! که دانش آموز ما برای دیدنش باید جلوی استادیوم بخوابه و آرزوش این باشه که : خدایا میشه علی کریمی رو ببینم. اونوقت از دیدن قیافه معلم خوابش میگیره…. البته اونم از ورزش که :
نه تیمی مطمئن روی چمن رفت نه دست پهلوانی سوی فن رفت
تمام آبروی ورزشی مون چه زیبا در المپیک پکن رفت
البته بازم مقصر معلمهان. مقصر معلمهان که ارزشها و هنجارهای جامعه مون همه واژگون شدن. مقصر معلمهان که دغدغه دانش آموزان ما شده پیدا کردن دوستی از جنس مخالف. بیماری اس ام اس هم که مث ایدز درمون نداره. روزهای دانش آموزان که هیچ ، شبها هم شده :
با خنده ی خود به غصه پاتک بزنیم کم طعنه به خنده های دلقک بزنیم
چون دیدن تو مشکل شرعی دارد این وقت شبی بیا پیامک بزنیم
من نگفتم ولی آقای x چند هفته پیش در برنامه سمت خدا شبکه سه اعلام کردند که پیامک دختر به پسر و پسر به دختر شرعا اشکالی ندارد. ولی دینمون چی؟ مگه دینمون نمیگه همیشه حریم ها رو حفظ کنید. با اینکارامون فقط جوون از چاله به چاه می افته.
نمی خوام فقط انتقاد کنم راه حل هم میگم. ابتدا باید بفهمیم که در چه عصری داریم زندگی می کنیم درسته سال ۲۰۱۴ ولی آیا واقعا تو این دوره از زمان داریم زندگی می کنیم. زیر بنای جامعه ما به سال ۲۰۱۴ می خوره . در زمان قاجاریه ملکم خان می گفت که وقتی فرهنگ اروپا و فرنگ رو می پذیری باید بدون کم و کاست قبول کنی حق اعتراض نداری. فکر نکن باید کلا بشی فرنگی… اما چرا اسلام در بین ما غریبه؟ شاید فکر کنید دارم از زمین و زمان انتقاد می کنم. درسته حرفام گاهی زرد میشه گاهی سبز گاهی قرمز ولی زمینه کاملا سفید و محتوا یکی است.
یکی از راه های درمان آموزش و پرورش بیمار ما اینه که از راهی وارد بشیم که دشمنان ما بدون سلاح و نرم وارد شدند. به خاطر همینه که میگم اول ببینیم تو چه قرنی زندگی می کنیم. چون با اومدن موبایل ارزون بنیان خانواده ها سست میشه و فقط میمون وار ادای با فرهنگی رو در میاریم. زن ژاپنی رو می بینیم که با لباس محلی خودش کنار ماشین آخرین سیستمی ایستاده که در ملت خودش ساخته میشه ولی ما با لباس چینی آرزوی داشتن یک پراید قسطی را از ذهن می گذرونیم.تو شهری زندگی می کنیم که تمام ایران اونو با اسم سیدجمال الدین می شناسند. ولی انصافا چه تلاش زیرساختی در جهت شناساندن ایشان و نظریاتش انجام داده ایم. یکی از دوستان می گفت چند سال پیش خانواده ای که به عنوان مسافر ، وارد اسدآباد شدند از بنده پرسیدند که قبر سیدجمال در کدوم نقطه از شهر واقع شده؟؟ منم چون نمیدونستم گفتم فکر کنم مستقیم برید می رسید به محله ی سیدان. اونجا میتونید پیداش کنید؟ … حرف اصلی سیدجمال بازگشت به خویشتن بود. ما به عنوان همشهریان ایشان تنها به برگزاری مراسمی در اسفندماه برای بیدارگر مشرق زمین بسنده می کنیم.شاید پیاده کردن نظریاتش زمان بر باشد ولی پیامبر چند سال انسان سازی کرد بعد شروع به ساختن جامعه کرد؟ البته نمیشه که جامعه رو هم رها کرد. ولی مشکل ما اینه که همش دنبال یه راهی می گردیم که زودتر نتیجه بده. سال ۱۹۶۲ انقلاب الجزایر صورت گرفت. قبلش بذارید یه تعریفی از انقلاب و همچنین فرقش رو با تحول براتون بگم. انقلاب یعنی تغییر عمیق و بنیادین… تحول یعنی تغییر سطحی و تغییر روکش. وقتی الجزایری ها توانستند فرانسه رو از خاکشون بیرون کنن. بیشتر کرسی های مجلسشون رو لائیک ها بردند. ولی اکثر مردم این کشور مسلمان بودند. وقتی کشوری هم که مستعمره یک قدرت میشه زمینهای کشاورزی شون به صورت تک کشتی در میاد یعنی کل زمین های کشاورزی الجزایر رو، فرانسوی ها به انگور تبدیل کرده بودند تا ازش شراب بگیرن.
حالا الجزایر مسلمان پیروز شده و مونده یه عالمه باغ انگور. اولین اقدامی که مجلس لائیک میکنه اینه که شراب را به احترام مسلمانان در کل کشور حرام اعلام می کنه. در حالی که تنها تجارت و درآمد اونها از خرید و فروش شراب بود. در اون اوضاع هر کی میگه این چکاریه؟
بایستی چند سالی صبر می کردند تا زمین هاشون رو پاک سازی و تبدیل به مزارع دیگری کنند. اون وقت ما میگیم که دنبال راه حلهای زود بازده بریم. ولی گاماس گاماس…
دیشب تو خیالاتم داشتم دنبال اونی می گشتم که میگه باید به دانش آموز حتما نمره بدی. رفتم سراغش مسئول آموزش منطقه گفت برو بالا پیش رئیس. رئیس هم گفت برو بالا! چون از بالا صدا می اومد. رفتم پیش مدیر کل، معاونت آموزش وزارتخانه- وزیر- باز هم گفتند برو بالا- اینجا دیگه نمی گفتن مقصر معلمهان- احتمالا مقصر خداست. چون دیگه از اون بالاتر نداریم که این قانون نانوشته رو امضا کنه. چون یه چیز دیگه ای تو کتابش نوشته. به ناچار اومدم پائین. داشتم می اومدم که یکدفعه این شعر به ذهنم اومد:
شبیه غنچه ای که نیمه باز است لبش از وصف کردن بی نیاز است
به جای دیگرش کاری ندارم چرا که قصه اش خیلی دراز است
منم به خودم گفتم:
در این بازی که یک داور ندارد کسی حرف تو را باور ندارد
بپا ناموس و جان و مال خود را سیاست که پدر مادر ندارد
ناگهان ندایی آمد که:
میگه آقا دل دولت رو نشکون تو حرفات مثه سنگه اونا شیشه
تموم مشکلات نسل حاضر فقط اینترنت و سی دی و دیشه
تو جیب بچه ها جای لواشک کی گفته مملو از پان و حشیشه
تو هم یه گوشه ای باید بمیری اگه اصلا نداری خرده شیشه
برایان تریسی رو که یادتونه. اول حرفام ازش گفتم. بهش چشم دوخته بودم. که با صدای منشی مطب به خودم اومدم. آقا نوبت شماست- داشتم به اتاق دکتر می رفتم که منشی گفت: آقا شما مگه معلم نیستی؟ آب دهنم رو بلعیدم و گفتم بله چطور مگه؟ گفتم که دفترچه تون رو بردارین چقدر بگم از این دفترچه ها مطب دکتر نیارید. چند تا از مریض ها یواشکی یه چیزایی بهم می گفتند و به دفترچه رنگ و رو رفته من می خندیدند… یه کم که چه عرض کنم، یه کم، خیلی خجالت کشیدم.
می خواستم اول عکس برایان ترسی رو بکنم بعد دکوراسیون خانم منشی رو عوض کنم دیدم ندایی آمد که آقا مگه شما معلم نیستی؟ – دیدم نه خیر هر جا به غیر از دلقک بازی بچه ها، جک کم میارن یه این جمله متوسل میشن.
آروم آروم به طرف اتاق دکتر می رفتم که با خودم گفتم چکاریه بریم فرانسه و انگلیسی یاد بگیریم تا حرفهای قران و نهج البلاغه خودمون رو با زبون خارجی ها بخونیم. باید یه فکری براش بکنیم.
وارد اتاق دکتر شدم. یه بچه هم با مادرش توی اتاق بودند. مادر می گفت آقای دکتر بچه م هیچی نمی خوره، همش پای کامپیوتر و اینترنت و اس ام اس بازی و…. . خدایی هم هیچی براش کم نذاشتیم. هر چی خواسته براش فراهم کردیم دکتر نگاهی از زیر عینکش به من کرد. احساس کردم نباید اونجا می شدم.
دکتر گفت: خانم پدر بچه چکاره س:هیچی آقای دکتر، شهردار منطقه…
دکتر گفت: مشکلی نیست براش دارو بنویسم اشتهاش باز میشه راستی درساش چطوره. بد آقای دکتر هیچی نمی خونه البته این معلم ها که هیچی به بچه ها یاد نمیدن. آقای دکتر هم تائید می کرد. بماند که در جواب چه گفتم فقط اولش یادمه که گفتم خانم محترم:
این بچه ی مردنی تــپل خواهد شد گاوش نخورد شبیه گل خواهد شد
در ظاهر اگر چه خنگ و بی خاصیت است من مطمئنم مدیر کل خواهد شد
شعرهای طنز استفاده شده در این متن از راشد انصاری است runnerb318@gmail.com منبع :فرهنگیان نیوز
|